-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 12:38
یه مدت فکرم و درگیر یسری آدمای بی ارزش توی محل کارم کرده بودم ولی الان که درستتر فکر میکنم اصلا مهم نیستن که بخوام بهشون فکر کنم حالا هرچیم که فامیل مدیر پروژه باشن مهم نیست مهم اینه که به من احتیاج دارن و هنوزم ازم حساب میبرن تا بعد خدا بزرگه هرچند که تا پایان قرارداد۱ماه بیشتر نمونده بعدش ممکنه بیکار شیم ممکنم هست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1390 11:28
اونقدر حرف دارم که سکوت می کنم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 17:41
ماشینمو فرستادم بنگاه واسه فروش همه میگفتن بفروشش ولی هیچ عیب و ایرادی نداشت خیلی باهاش خاطره داشتم همه جا و بهترین تفریحاتمو با این ماشین رفتم:( به پولش نیاز ندارم ها ولی خب یه مشتری خوب اومده میترسم بعدا ارزونتر بشه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 08:48
سلام به همه ۱۰روزه که منتظره وزیریم هنوز نیومده اگه خدا بخواد کارای خونه کم کم تموم شده منتظر نصاب کابینتیم که بیاد نصب کنه که اونم یکی از دوستامه دیگه تقریبا همه چی آماده س شاید یه ماه دیگه اگه خدا بخواد بریم سر خونه زندگی مون یه واقعیتی و می خوام بگم راستش اوایل خیلی هیجان داشتم ولی الان نه یجورایی عادی شده برام نمی...
-
مثبت و منفی
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1390 08:38
قرار بود تا روز سه شنبه همه تا حد مرگ کار کنن که بجاش تا شنبه تعطیل باشن همه تا حد مرگ کار کردند اما جناب وزیر نیومد و خواست شب عید پیش زن و بچه ش باشه و تعطیلات بره عشق و حال .افتتاحیه رو انداختن شنبه یعنی تا شنبه بازم باید تا حد مرگ کار کنیم شب عید ساعت ۱۲ رسیدم خونه الانم ۵شنبه س ۶صبح اومدم سرکار ولی یه نکته جالب...
-
ساعت کاری
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 09:09
افتتاحیه داریم یه هفته س بیچاره شدیم از۵صبح کار میکنیم تا ۱۱شب اونم با یه شیفت کاری باورش سخته ولی شدنیه بزور وقت گیر آوردم اومدم نت
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 10:44
دیگه چیزی از اون مزاحم بیمار نمی نویسم چون هروقت که نوشتم تموم شده بیخیال شده دوباره پیداش شد کلا اینجا فراموشش میکنم شاید توی واقعیت فراموشم کنه مگه اینکه یه اتفاق مهم که بخوام همیشه یادم بمونه می نویسمش
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 08:50
همه چی تقریبا آروم شده خانومه بیخیال شده بچه ها:)))))))) البته هر وقت گفتم خبری ازش نیس دوباره سروکله ش پیدا شده:((( خداکنه که بیخیال بمونه تا ابد مابقی کارام که داره پیش میره دیشب خواب میدیدم که باید یکشنبه آینده عروسی بگیرم منم هیچ کاری نکرده بودم البته فقط خواب بود:)))))) تا عروسی خیلی مونده
-
مسائل
شنبه 22 مردادماه سال 1390 17:19
خونه جدید تعمیرات میخواد ۵شنبه جمعه بجای استراحت چنان تلاش و تکاپویی داشتم که نگو هلاکه هلاکه هلاک شدم مخصوصا ۵شنبه از سرکار که برگشتم رفتم خونه شروع کردم به کار کردن از تشنگی به حال مرگ افتادم قبلنا که با خانومم در مورد آینده صحبت میکردیم سعی میکردم که همه مسایل و حل کنم یعنی هر مسئله ایی که فکر میکردم ممکنه به مشکل...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 15:21
بازم دیر اومدم بازم مدرسه م دیر شد ولی همیشه بیادتون هستم و سعی می کنم بیام ولی نمیشه یعنی تا یه چند روزی همینجور کارام زیاده دیروز نظراتو خوندم حتی فرصت جواب دادن و نداشتم از همه تون ممنونم به نازی م خوش آمد میگم و ثنا که باید بگم واقعا سخته آیکیو منتظرم همچنان درمورد موارد قبلیم باید بگم همچنان ادامه داره تا کی شو...
-
مسافرت
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 13:56
هستم ولی حرفی واسه گفتن ندارم به یه مسافرت 2روزه قراره بریم امیدوارم همه چی طبق برنامه پیش بره
-
روزاو شبا
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 12:59
روزا و شب ها همچنان می گذرند و من همچنان در حال کار و تلاش بیشتر وقتا خسته میشم بعضی وقتا عصبی بیشتر وقتا واسه جیب صاحب شرکت حرص میخورم که اصلا بمن ربطی نداره ولی نمیتونم بیخیال بشم چون دارم ازش حقوق میگیرم امروز خونه تخلیه میشه ساعت 7 قراره کلیدو تحویل بگیریم هرچی بیشتر به نزدیگی متاهلی نزدیک میشم بیشترنگران میشم...
-
خلاصه اخبار
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1390 08:49
غیبتم خیلی طولانی بود ممنونم که بودین و منم نبودم خیلیم سرم شلوغ بود خیلی و اما خلاصه آنچه بر من گذشت خیلی خلاصه میکنم چون الانم زیاد وقت ندارم اول از خونه خدا بخواد بعد از کلی گشتن یه واحد طبقه دوم توی یه مجتمع که بیشترشون معلم و فرهنگی هستن پیدا کردیم. قولنامه کردیم اگه خدا بخواد سه شنبه سند میزنه اون خانومم بعد از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 18:34
روزا میگذره و من همچنان به دنبال خونه از این مشاور املاک به اون یکی از این خونه به اون خونه هر روز خسته تر از دیروز همین باعث شده کمتر بیام نت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 10:50
از صبح که بیدار شدم عصبی م خدا رحم کنه امیدوارم کار اشتباهی انجام ندم
-
17تیر
شنبه 18 تیرماه سال 1390 09:34
17 تیر دیروز بود یعنی اینکه نازی خانوم الان یه روز از عروسیش گذشته انشالا که خوشبخت و شاد باشه یادمه فلفلم وقتی میخواست ازدواج کنه یه غیبت طولانی داشت الانم نازی اینجوری شده واما فکر کنم که نازی خیلی خیلی کمتر بیاد کاش بیاد که بهش تبریک بگیم
-
اعتراف
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 14:16
روز شنبه بود داشتم واسه سرکشی به یکی از پروژه ها بمدت 1ساعت رانندگی میکردم تنها توی ماشین بودم افکارم به چند سال قبل رفت همه چی برام تداعی شد چند روزی بود که بیاد 2-3سال پیش افتادم همش جلوی چشمم بود راستش طاقت نیاوردم بهش پیام دادم تقریبا ساعت 10 نوشتم چند روزیه جلوی چشامی امیدوارم حالت خوب باشه گفتم پیامی بدم نگی بی...
-
خونه
شنبه 11 تیرماه سال 1390 18:03
بعد از اینکه به خانومم پیشنهاد انتخاب در مورد خونه یا عروسی رو دادم بالاخره بعد چند روز جواب داد البته این پیشنهاد کاملا رسمی و در حضور پدر و مادرش اعلام شد یعنی رفتم خونشون و همه چی رو گفتم و گفتم که با همدیگه مشورت کنین خلاصه بعد چند روز دیروز بهم گفت که خونه واجب تره و با مادرش رفتیم دنبال خونه گشتیم فعلانم از اون...
-
بارون و کویر
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1390 20:31
فردای اون روز دوباره پیام داد بازم مثل همیشه جواب ندادم یه پیام دیگه داد که معنیش این بود: تو بارونی و من کویر و کویر بدون بارون هم زنده س پس برو بمیر میدونستم بیخیال نمیشه و اصلا خوشحال نشدم شب دوباره پیام داد میخواد حرص منو دربیاره که این موضع برملا بشه خانومم بفهمه ولی اینقدر احمقه که نمیدونه من همه پیامهاشو ذخیره...
-
چیکار کنم خدا
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 08:22
بالاخره پول اومد یه عالمه طلبکار ریختن تو دفتر ولی پول واسه همه نبود به همه م قول داده بود اعصاب خوردیش واسه ما بود و هست طوریکه هیچ حس و انرژی برام نمی موند که بخوام بیام نت ولی چیزی که باعث شد اول صبح بیام و بنویسم این بود: دیشب با خانومم بودم میدونست که خونه م و با خانومم شروع کرد به اس ام اس دادن اونم ساعت 11:30...
-
صدباره
سهشنبه 31 خردادماه سال 1390 19:56
بازم دوباره امروز ظهر پیام داد البته 2 دوتا اینبار نه جک بود و نه عاشقانه بهتره بگم عارفانه بود در مورد خدا و نزدیکی به خدا و از این حرفا بود که راستش کامل نخوندم و پاکشون کردم نمیدونم به کجا میرسم در آخر فعلا تصمیم قطعی واسه عروسی نگرفتم می خوام امشب به خانومم بگم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 خردادماه سال 1390 16:54
شنبه و یک شنبه بازم با وعده و عید کارگرای بیچاره مشغول بکار شدن من که اصلا نرفتم چون اگه میرفتم باید میگفتم که کار کنن وچون میدونستم که حداقل تا یه هفته دیگه خبری از پول نیس خودمو پنهون کردم خلاصه قرار بود امروز حقوق بهشون بدن که طبق پیش بینیم جور نشد حالا دوباره فردا میخوان اعتصاب کنن منمفردا باید برم غرغراشونو بشنوم...
-
اعتصاب
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 11:31
دیروز تمامی بچه های کارگاه و کارخونه اعتصاب کردند از برج 9 به اینور دیگه حقوق نگرفتن منم به هیچکدومشون نگفتم که کارشونو شروع کننن راستش پشت پرده اعتصاب خودم بودم و از خودم اجازه گرفتن منم سریع خبراعتصاب و به گوش سران شرکت رسوندم امروزم که از تهران زنگ زدن که کار کنن گفتم کار نمی کنن به همین دلیل فردا و پس فردام که همه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 خردادماه سال 1390 16:16
الان وب فلفل و خوندم بالاخره آپ کرد ایشالا که خوشبخت بشه در ضمن اون تاریخی که قبلا نوشتم (17تیر) اون روز عروسی نازی خانوم هست ایشالا که از یه ماه قبل غیبتشو شروع کرده منم دیگه طاقت نیاوردم و گفتم اونم ایشالاخوشبخت بشه
-
پول
شنبه 21 خردادماه سال 1390 13:49
شنیدم که یکی از آدمایی که قبلا باهاش در ارتباط بودم وخیلی آدم خوبی بود ورشکست میشه و پول دوستای خودشو که باهاشون رابطه خانوادگی داشته داده جای بدهی و یا نمیدونم چیکار کرده بهرحال فرار کرده دنیا چرا داره اینجوری میشه خدا خودش کمکم کنه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1390 20:57
همچنان مشغول زندگی هستیم شایدم زندگی مشغول ماست احساس میکنم تکراری شده
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 17:02
فعلا دیگه خبری ازش نیس یه فکری که آزارام میده اینه که نکنه که این روانی فقط 5شنبه ها که مطمعنه من برم میگردم و با خانومم هستم پیام میده که از این طریق زندگیمو خراب کنه و به نوعی ازم انتقام بگیره واقعا به هیچ طریقی نمیشه زن ها رو شناخت
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 خردادماه سال 1390 15:01
همه رفتن فقط من موندم و سحر وقتی به قبل فکر میکنم نت یه شور و حال خاصی داشت الان دیگه همه درگیر زندگی شدن خودمم بعضی وقتا فرصت نمیکنم بیام یادش بخیر
-
بازم پیام
شنبه 14 خردادماه سال 1390 12:06
از 5شنبه شروع کرد به اس ام اس دادن با یه شماره ناشناس از ریتم پیام هاش میدونستم خودشه جواب ندادم جمعه ادامه داد نمیدونم چه هدفی داره
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 09:49
بازم برگشتم یعنی درپی تماسهایی که گرفتن منم تو رودرواسی قرار گرفتم و برگشتم ولی خودمونیم نتمون خیلی خلوت شده