شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

دزد

چند روز رفتم مرخصی

جمعه 26 مهر ساعت 12شب برگشتیم خسته از ترافیک به امید رسیدن به خونه

و یه استراحت کافی

بعد از ورود دیدیم که بله آقا دزده اومده و زحمت کشیده و همه جارو  بهم ریخته

دنبال پول و طلا بوده و حتی پول توی قران هم برده بود

شانس آوردیم که طلاها با خودمون بود

خلاصه ضد حال اساسی

بماند

امروز فهمیدم که گوشی موبایلمو که ازش استفاده نمیکردمم برده

گوشی که همه خاطرات و عکسای گدشته م توش بود

هیچ وقت دلم نیومد بفروشمش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد