شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

همه چی تقریبا آروم شده

خانومه بیخیال شده بچه ها:))))))))


البته هر وقت گفتم خبری ازش نیس دوباره سروکله ش پیدا شده:(((

خداکنه که بیخیال بمونه تا ابد

مابقی کارام که داره پیش میره

دیشب خواب میدیدم که باید یکشنبه آینده عروسی بگیرم

منم هیچ کاری نکرده بودم

البته فقط خواب بود:))))))

تا عروسی خیلی مونده

مسائل

خونه جدید تعمیرات میخواد

۵شنبه جمعه بجای استراحت چنان تلاش و تکاپویی داشتم که نگو

هلاکه هلاکه هلاک شدم

مخصوصا ۵شنبه

از سرکار که برگشتم رفتم خونه شروع کردم به کار کردن

از تشنگی به حال مرگ افتادم

قبلنا که با خانومم در مورد آینده صحبت میکردیم سعی میکردم که همه مسایل و حل کنم یعنی هر مسئله ایی که فکر میکردم ممکنه به مشکل ساز بشه

تقریبا هر ۲-۳روز یه بار با همدگیه سر یه موضوعی بحث میکردیم

یکی بهم گفت که همه مسایل و باز نکن

چون توی زندگی ممکنه اون مسئله یه بار اتفاق بیافته اونم ممکنه ۵سال بعد باشه

تا اون موقع خیلی چیزا تغییر کرده هم اخلاق آدما و هم زندگی

وقتیکه خوب فکر کردم دیدم واقعا راس میگه

بجز مسایل مهم و عمده نباید آدم همه مسایل و بازگو کنه


بازم دیر اومدم

بازم مدرسه م دیر شد

ولی همیشه بیادتون هستم و سعی می کنم بیام ولی نمیشه

یعنی تا یه چند روزی همینجور کارام زیاده

دیروز نظراتو خوندم حتی فرصت جواب دادن و نداشتم

از همه تون ممنونم

به نازی م خوش آمد میگم

و ثنا که باید بگم واقعا سخته

آیکیو منتظرم همچنان

درمورد موارد قبلیم باید بگم همچنان ادامه داره تا کی شو نمیدونم

مسافرت

هستم ولی حرفی واسه گفتن ندارم

به یه مسافرت 2روزه قراره بریم

امیدوارم همه چی طبق برنامه پیش بره

روزاو شبا

روزا و شب ها همچنان می گذرند و من همچنان در حال کار و تلاش

بیشتر وقتا خسته میشم بعضی وقتا عصبی

بیشتر وقتا واسه جیب صاحب شرکت حرص میخورم که اصلا بمن ربطی نداره

ولی نمیتونم بیخیال بشم چون دارم ازش حقوق میگیرم

امروز خونه تخلیه میشه

ساعت 7 قراره کلیدو تحویل بگیریم

هرچی بیشتر به نزدیگی متاهلی نزدیک میشم بیشترنگران میشم

نگرانی از آینده

از پذیرش یه مسئولیت

مسئولیت یه نفر دیگه که خانوادش با یه دنیا امید و آرزو به من سپردنش

اونم با این اوضاع جامعه که اصلا قابل پیش بینی نیس

اون مزاحمم همچنان داره به مزاحمت خودش ادامه میده

جمعه 7 صبح شنبه 3 بعد از ظهر

دیروز ساعت 4 امروز ساعت 12

دیگه عادی شده

سحر موقع اذان از خدا خواستم کاری کنه که بیخیالم شه ولی 12ظهربرعکسش شد