-
نقدینگی
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 11:05
اگه دقت کرده باشین معنی اصلی کم کردن نقدینگی یعنی بی پول کردن مردم واقعا مردم دیگه پولی ندارن
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1392 10:52
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1392 17:18
وزیر صنعت گفت که خودرو گرون میشه ولی من میگم همش بازار گرمیه چون اینا هروقت خواستن گرون کنن بی خبر 3-4 میلیون گرون کردن الان این دیگه آخرین ترفندشونه خدایش پرشیا چی داره 36 میلیون بشه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 10:41
اینم بهار که همه دنیامه
-
مشارکت
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 10:28
گفته بودم که خونه بابا رو مشارکتی تخریب کردیم و از اون طرف با جناب مشارکت شریک شدم و به اندازه 10سهم که تقزیبا میشه 110متر از جناب مشارکت سهم گرفتم حالا خود جناب مشارکت هم با سه نفر دیگه شریکه یعنی در اصل 4-5 نفر شریک که هر کدوم یه مقدار سهم خریدن خلاصه الان که وسط کاره و سقف آخرم زده شده بدلیل یسری مشکلات و اینکه به...
-
دزد
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1392 17:24
چند روز رفتم مرخصی جمعه 26 مهر ساعت 12شب برگشتیم خسته از ترافیک به امید رسیدن به خونه و یه استراحت کافی بعد از ورود دیدیم که بله آقا دزده اومده و زحمت کشیده و همه جارو بهم ریخته دنبال پول و طلا بوده و حتی پول توی قران هم برده بود شانس آوردیم که طلاها با خودمون بود خلاصه ضد حال اساسی بماند امروز فهمیدم که گوشی موبایلمو...
-
باز باران
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 08:06
باز باران باترانه میخورد بربام خانه خانه ام کو؟خانه ات کو؟ان دل دیوانه ات کو؟ روزهای کودکی کو؟فصل خوب سادگی کو؟... یادت ایدروزباران؟گردش یک روز دیرین؟ پس چه شد دیگر کجارفت خاطرات خوب رنگین؟ در پس ان کوی بنبست در دل تو ارزو هست کودک خوشحال دیروز غرق در غم های امروز باز باران رفته از یاد ارزوهارفته برباد باز باران بی...
-
گذشته
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 12:53
یه وقتایی هس که دلت میخاد برگردی به عقب یسری کارا رو اونجوری که الان مبینی انجام بدی یا اصلا یه کارایی رو انجام ندی کاش میشد و اصلاح میشد شاید کسی ندونه چی بوده ولی اثرات منفی ش همچنان تو روحیه خودمه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 مردادماه سال 1392 09:24
بعد از تولد بهار اومدیم تهران دوهفته ای هست که بطور کامل مستقر شدیم منکه همش سرکارم صبح میرم غروب برمیگردم موقع برگشت قبل از اینکه در خونه رو باز کنم چشمای گرد و سبزش که به در زل زده رو مجسم میکنم همینکه درو باز میکنم دقیقا همونجوریه بندرت پیش میاد که اون ساعت خواب باشه خیلی خوبه خدایا شکرت راستی بابت تبریکات ممنونم
-
بهار
جمعه 31 خردادماه سال 1392 12:01
سلام امروز جمعه 31 خردادماه 92 دقیقا 10روز پیش دخترم به دنیا اومد توی بیمارستان وقتی میخواستن بیارن که ببینمش توی اون فاصله زمانی که بردن لباساشو پوشوندن ضربان قلبم روی هزار بود هیچ وقت همچین حسی نداشتم دهنم خشک شده بود وقتی دیدمش از خوشحالی خشکم زده بود نمیدونستم چیکار کنم خدارو شکر که سالم و خوشگله:)) راستی اسم شم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1392 07:32
۱- خداکمک کرد و تونستم یکی دیگه از بچه های قدیم و اینجا مشغول به کار کنم ۲- دوماه دیگه مونده ... . ۳- آهنگ جدید امید قشنگه (خونه بی سقف)
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 فروردینماه سال 1392 11:51
۵فروردین سرکار حاضر بودم بعدش ۱۱هم رفتم دوباره۱۴هم ظهر برگشتم اصلا نفهمیدم عید چی بود امیدوارم به همه خوش گذشته باشه
-
کارگاه
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1391 08:02
وقتی اومدم این کارگاه با این سمت اومده بودم که بشم معاون کارگاه بعد که خیلیا از این موضوع ناراحت بودن به حساب خودشون زیر آب میزدن مدیر پیمان گفت شما سرپرست واحد راه باش نمی خوام کارگاهم به هم بریزه و از این حرفا منم گفتم مانعی نداره من کار خودمو انجام میدم کارگاه مال شماس هرجور مایل باشین مدیریت میشه . . الان که ۳ماه...
-
ناراحتی
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1391 08:32
عجب روازی بارونی رو پشت سر گذاشتیم وقتی یه بار رن آدم از یه چیزی ناراحت میشه سعی میکنی که اگه حق باهاش باشه انجامش ندی ولی وقتی بیخودی ناراحت میشه والکی حساس میشه براش دلیل میاری که اونجوری که فکر میکنی نیس حالا وقتی این موضوع چندین بار تکرار میشه فقط یه راه میمونه اونم اینه که بیخیال ناراحتی خانومی بشی کاری من دیشب...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1391 14:01
عجب هوای سردی شده کسیکه الان پول داشته باشه باید چیکارکنه توی این مملکت سکه بخره؟ دلار بخره؟ بذاره بانک؟ هیچی معلوم نیس که چی میشه
-
متولد بهمن
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 07:49
هستم و بی حرف میگن متولدین بهمن وقتی عصبانی می شن داد میزنن بالا و پایین میپرن چه میدونم شلوغ پلوغ میکنن ولی وقتی ناراحت میشن فقظ سکوت میکنن
-
خونه بابا
سهشنبه 1 اسفندماه سال 1391 08:04
قراره فردا بابایی خونه شو تخریب کنه کاش خودمم اونجا بودم خونه ای که 27سال توش زندگی کردیم ای دنیا میگم بد نیس در مورد اسم دختر شمام یه چندتا نظر بدین مرسی (خاستگاه آدرس وبتو ندارم)
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 بهمنماه سال 1391 08:35
نی نی م دختره:)) خدارو شکر همچنان دوری سخته اونم توی این موقعیت
-
یه آدم دیگه شدم
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1391 08:05
انگار دیروز بود آره زمان بسرعت میگذره تا چند ماه دیگه رسماپدر میشم حس میکنم خیلی تغییر کردم از همه لحاظ شاید یه آدم دیگه با یسری از خصوصیات امین هر چیزی تقریبا برام عادی شده دیگه اون شورو شوق و برام نداره یا اگرم جدید باشه خیلی کمه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 دیماه سال 1391 16:37
دارم پدر میشم خدارو شکر محل کارم اومده تهران بودجه قطع شد مجبور شدم دوباره برم توی یه شرکت پیمانکاری
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 آذرماه سال 1391 11:21
به علت نبود بودجه و اعتبار مالی درحال حاضر به شغل شریف بیکاری مشغولم و هر روز میرم به ادارات دولتی .میگویند منتظر بودجه هستیم که بیاد بله اینجوریاس
-
دوستم
جمعه 26 آبانماه سال 1391 16:23
اولین سالگرد ازدواج به خوبی و خوشی و با رضایت کامل همسر همراه بود یکی از بهترین دوستام الان دقیقا 3ماهه که با خانومش مشکل داره خانوم خونه مامانشه و پسر هم تنها این در حالی که دختر دایی پسر عمه هم هستن 2روز پیش برای اولین بار میرن دادگاه واسه جدایی همین عید 91بود که با هم رفته بودیم اصفهان وتفریحات دیگر زیاد خواستیم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 12:00
بعضی وقتا دلم واسه گذشته تنگ میشه
-
سالگرد
یکشنبه 7 آبانماه سال 1391 11:41
تا چند روز دیگه اولین سالگرد ازدواج فرا میرسه چه زود و چه پر ماجرا یک سال گذشت اوایلش خیلی سخت بود و دیر میگذشت بعدش فروردین که بعد از تعطیلات اصلا خوب نبود تا اینکه اردیبهشت اومد و کم کم به سمت خوبی پیش رفت اینایی که گفتم شرایط روحی و کاری و زندگی خودم بود واینگونه بود که یک سال هم از عمرم گذشت
-
مرز جنون
دوشنبه 1 آبانماه سال 1391 10:40
دیروز تا مرز جنون پیش رفتم موقع رانندگی سر یه موضوع الکی اینقدر با هم جر و بحث کرد که هزار بار فکر واژگونی ماشین به سرم زد ولی بازم عوامل بازدارنده درون جلومو گرفتن بعضی وقتا اینقدر بهم فشار میاد که دوس دارم فرار کنم فکر جدایی به سرم میزنه ولی بعدش می بینم که خیلی دوسم داره خودشم اذیت میشه نمیدونم فعلا که همه چی حل...
-
پیمانکار دسته دوم
شنبه 22 مهرماه سال 1391 12:14
یه پیمانکار گردن کلفت که حالا یه کم وضع کارگاش خراب شده بهم پیشنهاد کار داد شرایط کارگاه 1 بعد از گذشت 3سال از شروع کار 30درصد پیشرفت داشته 2 مدت پیمان 4سال می باشد 3 گفت من بشم پیمانکار دسته دوم اکیپ بیارم با هاشون قرارداد ببندم( از طرف خودم) و ایشون به گفته خودش بعد از سه ماه بهم پول بده منم گفتم خسته نباشی حال و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 01:14
آی مجردی کجایی که دلم خیلی برات تنگ شده
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 12:34
هستم ولی حرفی نیس این نیز بگذرد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 11:22
بالاخره کارامم تموم شد 2تا کار همزمان با هم گرفته بودم که خداروشکر هردو رو تموم کردم وتحویل دادم امروز بیکار بودم راستش حوصله م سر رفت تا پایان مهرماه بودجه جدید اعلام نمیشه و یعنی اینکه احتمالا تا اونموقع بیکار باشم و استراحت کنم:) زندگی مشترک هم خوبه یه وقتایی دلت می خواد که تنها باشی و خودت باشی و خودت ولی نمیشه و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 11:28
اینبار غیبتم خیلی طولانی بود چندبار خواستم بیام بنویسم که دیگه نمیام ولی دلم نیومد اینجا رو بیخیال شم شاید یه فرصتی پیش بیاد که دوباره مثل قبل بیشتر بیام نت ولی فعلا زیاد نمی تونم بیام بیام آیکیو ممنونم که این مدت بهم سر زدی و ببخشی که نبودم