-
مرغ من کجایی
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1391 11:24
سلامی به عظمت بالهای گسترده و با شکوه مرغ این مدت که نبودم همش توی صف مرغ بودم:)))) ای مرغ ....... این روزا همه مرغ میخرن شما چطور؟ یه سوپر مرغی بودکه هر وقت میدیمش بیکار و بدون مشتری بود و مدام مشغول شستشوی کف مغازه بود و درب مغازه ش تا آخرین حدش باز بود امروز دیدم 1 کرکره رو تا نصفه باز کرده بود 2 درب ورودی یه لنگه...
-
دیش جمع کنی
دوشنبه 26 تیرماه سال 1391 19:19
امروز نیروی محترم انتظامی پس از یورش به مجتمع کناری با حرکات کماندویی به بام مجتمع ما اومدن و همه دیش و متعلقات را بردن فقط سویچر منو جاگذاشته بودن خدا خیرشون بده
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 خردادماه سال 1391 12:00
دیروز یاور عباسی معروف به یاور یخی بدلیل سهل انگاری کنار تانکر آبپاش پاهاش لیز میخوره و میافته زیر چرخهای عقب کامیون که 18تن آب و حمل میکرده راننده هم بدون اطلاع به مسیرش ادامه میده غافل از اینکه یاور زیر چرخهاش داره له میشه بعد از عبور کامیون روح یاور هم از بدنش جدا شد. خدایش بیامرزد.
-
روز زن
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1391 09:26
دیروز ساعت 7.20 از خونه زدم بیرون و بالاخره ساعت 10شب رسیدم خونه خسته خسته جمعا بیشتر از500 کیلومتر رانندگی کردم روز زن بود و واسه من روز خستگی کار خداس دیگه؟:)) امروز فعلا در حال استراحتم راستی روز مادر و زن و ... مبارک
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1391 20:01
همه چی تقریبا روبراه شده 2-3 روزه مدام در حال رانندگی از این شهر به اون شهرم 2تا کار همزمان در 2شهر گرفتم با فاصله 200کیلومتر ازهم خیلی خسته شدم شبا که میرسم خونه خسته حسته م
-
بحث بیخود
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 11:28
دیشب تا ساعت 3.5 شب جرو بحث کردم سرم داشت از درد میترکید خانومم حال خوبی نداشت واسه اونم ناراحت بودم ولی خب چیکار کنم حرفاش غیر منطقیه همش روی احساسات زنانه س تا حالا کلی باهاش حرف زدم دقیقا هر 2هفته یه بارریست میشه دوباره از اول همون بحث های همیشگی می خواد منو 180درجه تغییر بده یکم تغیر کردم شااید 45درجه:)) ولی...
-
تسویه
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 21:14
امروز رسما از شرکت قبلی اومدم بیرون قرار شد تسویه حسابمو بنویسن خانومم واسه کار خیلی عجله می کنه همش میگه به بیکاری عادت می کنی نمیدونم این چه فکریه که توی سرش افتاده خب هرچیزی باید شرایطش فراهم بشه میگردم فعلا تا خدا چی بخواد
-
۹۱
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 09:40
سال ۹۱ آغاز شده و این اولین پستم تو این ساله امیدوارم که خدا واسه همه دوستام و خودم هرچی که خیره سر راهمون بذاره سالی که بنظر زندگی واسه قشر کارگر سخت بشه سالی که ممکنه همه چی تغییر کنه ممکنه کارم عوض بشه و از این شرکت برم ممکنه این تغییر واسم خوب باشه ممکنم هس خوب نباشه قراره یه مذاکره با مسئولین شرکت بکنم از خدا...
-
عیدتان مبارک
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 14:07
عیدتان مبارک حرفی نیس جز شلوغی بیش از حد اعصاب خوردی عید و اعتصاب کارگران و همچنان و همچنان قصه ندادن حقوق و........ وبازم عیدتان مبارک
-
هرروز خونه م
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1390 13:34
از صبح تا الان بیکار بیکار فقط تو نت چرخیدم سرعت نتم پایینه حوصله م سررفته قراره بارون بیاد ولی هنوز خبری نیس همه چی داره سریع پیش میره الان دوهفته س که مرتب هر شب میرم خونه دیگه خوابگاه نمی مونم تقریبا روزی ۳ساعت رانندگی میکنم به نوعی عادت کردم اینا رونوشتم که اگه آینده تغییر کرد یادم نره عید داره میاد ولی ذوق و شوقی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 11:34
یه درخواست کاری از یه شرکت دیگه داشتم که مصرانه می خواستن برم واسشون کار کنم یه تونل به طول ۲.۵کیلومتر ولی اینا نذاشتن برم یعنی چون طلب حقوقم ازشون زیاده یجوری حرف زدن که متوجه بشم اگه برم حالاحالاها باید دنبالم طلبم بدوم نمیدونم چطور میشه شاید بهتره تا بعد از عید صبر کنم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 11:25
قراره حقوق بدن این پرسنل بیچاره الکی جان گرفتن وقتی به خودم دقت میکنم می بینم که خیلی با هم فرق داریم یه چیزایی واسه اون مهمه که اصلا واسه من مهم نیس شاید اکثرا اینجوری باشن که پول خیلی براشون مهمه با اینکه مشکل مالی نداره من راحت از پول میگذرم و اون نه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 09:45
میگم خانوم ها عجب موجودات عجیبی هستن هرچی سعی میکنم که بشناسمش بازم یه جاهایی جا می خورم به همه عاشقا تبریک عرض می نمایم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 13:13
فعلا یکم شرایط آروم شده ولی به یکی دوجا اعلام آمادگی کردم فقط منتظر یه شرایط خوبم توی یه شرکت دیگه اینجا رو راستشو بخواین دیگه زیاد اهمیتی نمیدم فقط هستم که باشم همین فلفلم که وبشو بی خبر عوض کرده حالا بازم مرام سحر:)) آدرسشو بهم داد:)) مرسی
-
هفته بد
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1390 09:19
اگه بگم چه هفته بدی داشتم هیشکی باور نمی کنه از روز شنبه تا همین الان که دارم می نویسم خلاصه بگم بخاطر فامیل بازی یه عده از این سران شرکت استعفا دادم پشت سرمن یه عده از پرسنل گفتن که کار نمی کنن تو نگاه اول خوشحال شدم ولی این بالایی ها قضیه رو طوری واسه مدیر عامل بیان کرده بودن که یه باند تشکیل دادم و اگه خواسته اونا...
-
هوا
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 15:18
یه عده میگن خدا قهرش گرفته یه عده میگن سیستم هوا بهم ریخته هرکسی یه چیز میگه ولی فقط اینو میدونم با اینکه همه جای ایران برف و بارون میاد و اینجام مثل هرسال باید بیادولی متاسفانه خشکسالی شده دی ماهم تموم شد ولی خبری نیس هواشناسی م دیدم تا ده روز دیگه هم خبری نیس
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دیماه سال 1390 00:43
ممنونم از اینکه با حوصله خوندین و جواب دادین قبل از جواب دادن به نظرات یه توضیحی باید بدم اونم اینکه با توجه به شرایط کاریم مجبورم هفته ای ۲-۳روز خانومم خونه مادرم باشه و ۲-۳ روز خونه مادرش واما جواب نظرات به ترتیب افسانه : حرفتو کاملا قبول دارم بشرطی که همیشه سکوت کنه و این به معنای پایان یه رابطه س نه اینکه یکی دو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 دیماه سال 1390 15:24
سال ۸۶ یه شرکت ثبت کرده بودم هر ۲سال یه بار باید تغییرات شرکت ثبت بشه خلاصه دارم دوباره شرکت و فعال میکنم ۴سال پیش ۲نفرو به ثبت معرفی کردم که به عنوان بازرس اسمشون توی شرکت باشه عملا هیچ کاری انجام نمی دن و هیچ سهمی هم از شرکت ندارن عملا فقط اسمه واگرم بخوام تغییرشون بدم دوباره باید نفر جدید ببرم اداره ثبت و اونجا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 08:32
راستی دیشب یلدا بود مبارک باشه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 15:40
دیریست که در این وب می نویسم دیریست که برای دل خود می نویسم دیریست که از دل خود می نویسم هر بار که می نویسم میدانم که راهی جز صبر نیست زندگی مشترک خوبه مسئولیت های خودشو داره و باید مرد بودو از عهده ش بربیاد و بتونه اداره ش کنه فعلا که همه چی خوب داره پیش میره ولی همیشه توی ذهن ناخودآگاهم می بینم که بر به مشکل خورده...
-
کار
سهشنبه 22 آذرماه سال 1390 11:03
داشتیم فعالیت عمرانی میکردیم اتوبان می ساختیم بدلیل افزایش قیمت ها پروژه از لحاظ قیمت تقریبا تموم شد بعدش اداره بجای اینکه ادامه کارو به ما بده و یه قرارداد دیگه ببنده یه شرکت تازه به دوران رسیده رو آورد برنده مناقصه کرد با قیمتی که ۱۰۰ضرره مام میگیم باید تحویل قطعی بشه یعنی ۵سال ضمانتی که داشته رو دیگه قبول نداریم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آذرماه سال 1390 14:19
گفتم خوبه بارندگی میشه کارگاه نیمه تعطیل میشه منم میتونم به زندگیم برسم ولی از وقتی ازدواج کردم خشکسالی شده هوا آفتابی آفتابی همه جای ایران و برف و کولاک گرفت اینجا که همیشه زودتر از همه جا یخبندان میشد آفتاب شده کارمم چند برابر شده خانوم هم مرتب اعتراض ه چقدر کار میکنی هنوز هیچ نشده ناراضی شده ای خدا بارون بیاد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 آذرماه سال 1390 16:11
بعضی وقتا دلم میگیره شاید بی دلیل شاید بخاطر یه اتفاقی در گذشته که هنوز نمیدونم چیه
-
زندگی مشترک
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1390 13:10
زندگی مشترک؟ راستش هنوز نمیدونم چیه صبح که میام سرکار تا یکی دو روز بر نمیگردم موقع برگشتم که شب میرسم که اونم معمولا مهمونیم فعلا زیاد باهم نبودیم خداروشکر که همه چی خوبه خاستگاهم که همزمان با عروسی من نامزد کرده امیدوارم که خوشبخت بشه یه کاری کن که فیلتر نباشی دیگه زشته واسه یه زن متاهل :))
-
غیبت موجه
یکشنبه 29 آبانماه سال 1390 21:48
فکر کنم که غیبتم موجه باشه:)) آره دیگه بالاخره داماد شدم خیلی سرم شلوغ بود ولی بالاخره تموم شد عروسی شب عید غدیر بود خداروشکر خیلی عالی بود همه راضی بودن و خودم از همه راضی تر:)) مرسی که نگران بودین
-
اولین بارون
شنبه 7 آبانماه سال 1390 12:23
ساعت یازده شب خانوم و بردم برسونم خونشون بارون بشدت می بارید سرعتم معمولی بود با همون سرعت وارد دریاچه شدم:)) البته جاده بود تا دیروز ولی بعلت احداث مهندسی به دریاچه تبدیل شده بود آب تا نصف ماشین اومد بزور تا آخر دریاچه رفتیم بازم غیرت ماشین بعد ماشین سرفه کرد وخاموش اومدم پایین هوا عالی عالی واسه تعمیر(بشدت بارون...
-
خاستگاه
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 11:20
خاستگاه هنوزم که فیلتری:)) فکر میکردم ازدواج کنی دیگه رفتارت عوض بشه و فیلترت نکنن خوشبخت بشی ایشالا خیلی خوشحال شدم متاسفانه فیلتر شکن ندارم وی پی ان هم که توبه کردم نگیرم
-
شک
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 10:46
فکر کنم طولانی ترین غیبتم و داشتم بیست روزی شد تو این مدت فرازو نشیب زیادی داشتم یه مدت روابط به مرز بحرانی رسید اونم بخاطر اس ام اس یکی دو ماه ژیش یه مزاحم اس ام اسی داشتم که حرف نمی زد بمدت یه روز دقیق مزاحم شد معلومم بود که مونثه منم فراموش کرده بودم که اس ها روپاک کنم یه شب خانومم داشت اس ام اس های خودشو تو گوشیم...
-
عاشق
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 11:05
داشتم وب یکی از بچه ها رو می خوندم یکی که خیلی یکی رو دوس داره ولی مثل همه عاشقای کتابا به عشقش نرسیده حرفاش همه سرشار از عشق بود یجورایی دلم گرفت نمی خواستم آپ کنم ولی اونقدر تاثیر گذار بود که مجبور شدم بنویسم که یادم نره یاد گذشته خودم افتادم دنیای دخترا واقعا با ما فرق داره نمیتونم براش دعا کنم به عشقش برسه چون با...
-
مهر ماه
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 08:11
ا ولین روز دبستان .باز گرد شادی آن روزهایم بازگرد بازگرد ای خاطرات کودکی برسواراسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانده ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود مانده درگوشم صدایی چون تگرگ خشخش جاروی مادر روی برگ همکلاسی های من یادم کنید باز هم در کوچه فریادم کنید کاش هرگز زنگ تفریحی نبود...