شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

بدون ملاحظه

یه موضوعی رو می خوام مطرح کنم فقط لطف کنین بدون ملاحظه و اینکه هر چی به ذهنتون میرسه  نظر بدین

فرض کنین دونفر با هم آشنا شدن یه خانوم و آقا

از همون ابتدا می دونن به هم نمی رسن و این موضوع رو بارها واسه هم تکرار کردند ولی به دلایلی با هم ارتباطشونو ادامه میدن و به هم دل می بندن تا کی ؟

تا وقتی که یکی شون ازدواج کنه

حال اگه یکی شون ازدواج کرد و اونا مجبور به جدایی شدن آیا به هم ظلم کردند؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیشب یه بحثی بود که یکی از دوستانم می گفت که مردا همینطورن با یکی هستند و بعد با یه نفر دیگه  ازدواج می کنن اون طرف بنده خدا رو دور میندازن

حالا اینو ربط میدم به رابطه قبلی خودم با خانوم که تموم شد

منو خانوم با هم بودیم و می دونستیم که بهم نمی رسیم هردو مون اینو میدونستیم و بارها به هم از همون ابتدا اعلام کردیم 

بعد بهم علاقه مند شدیم و قرار گذاشتیم تا اینکه یکی ازدواج کنه با هم باشیم چون با هم مشکلی نداشتیم و به نوعی حرف همو می فهمیدیم

حالا اون ازدواج کرد و من تنها شدم به نظر شما اون منو دور انداخته؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

در صورتی که قرارمون این بود!!!!!!!!!!

حالا فرض کنید که خانوم ازدواج نمی کرد و من رابطمو باهاش ادامه می دادم تا زمانی که خودم ازدواج می کردم  و خانوم مجبور می شد که از زندگی من بیرون بره آیا اون وقت من اونو دور انداخته بودم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فقط خواهشا کاری به اجتماع نداشته باشین ( که توی اجتماع چه جورین و...)با توجه به توضیحاتی که دادم و مطالبی که تا حالا در مورد من و خانوم خوندین نظر بدین

آخه به نوعی من متهم به این شدم که با احساسات خانوم بازی کردم و اونو وابسته خودم کردم و کارم که تموم شد اونو دور می انداختم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

همون شد عاقبت

واما امروز

روزی که همه و خودم انتظارشو می کشیدم

قبلا از اینکه ماجرای خانومو بگم به یه نکته خیلی دردناک واسه خودم اشاره کنم 

دیروز دندون عقلم بسیار درد می کرد به بقیه دندونام فشار میاورد و خودشم به جای اینکه چهار ضلع داشته باشه سه ضلع داشت یعنی یک جهتش شکسته بود

امروز رفتم دکتر گفت باید بکشیش منم گفتم بسم اله

دلتون نخواد اول دوتا آمپول بی حسی زد بعد از یه ربع رفتم زیر دستان دکتر خشن

اول بهش گفتم دکتر باید زورت خیلی زیاد باشه تا بیرون بیادا ؟

اونم حسابی زور زد منم هرچه خودمو گیر دادم فایده نداشت تا اینکه مغز سرم از وسط درد گرفت منم دستمو رو سرم گرفتم دکتر گفت چی شد مگه بی حس نیست گفتم نه بازم دوتا دیگه آمپول زد و....خلاصه با ۶ آمپول بی حسی بالاخره دندونو بیرون کشید خودش تعجب میکرد ریشه دندون پیچ خورده بود

اون یه ذره عقلیم که داشتم کشیدم  انداختم دور:)))))

قبل از اینکه دندون بکشم یه پیام با این محتوا به خانوم زدم

سلام صبح بخیر خوبی؟ امروزم بالاخره رسید

بعد از نیم ساعت نوشت

سلام دستم به گوشی نمی رفت - چی شد؟

نوشتم : سه شنبه نامزد میشیم

-: به سالامتی خوشبخت بشین

:)))))))))))))))))))

و....

.

.

..

 اینجوری واسش نوشتم 

ما دیگه نمی تونیم بهم پیام بدیم متوجهی که -- آخه من مثل تو هوش و حواس درست و حسابی ندارم بعد گندش در میاد

اونم اینوواسم نوشت:

خیالت راحت باشه هر وقت خوابی دیدی یا دلت گرفت میتونی سراغی ازم بگیری و خبر خوشبختیتو بدی این آخرین پیامیه که از من میگیری امیدوارم خوشبخت بشی

دوست دارم

منم نوشتم :

منم دوست دارم ولی دیگه پیام  نمیدم توهم به زندگیت برس 

خدا حافظ تا همیشه

وتمام

برای همیشه تموم شد این خانوم همیشه باید حس می کرد که یکی دوسش داره یعنی از بی محبتی بیزار بود واگه کسیو دوست میداشت باید اونم به خانو م علاقه مند میشد والا مثل سریش بهش می چسبید منم از همین طریق وهمین نقطه ضعفش کاری کردم که بی درد سر تموم شه

یعنی اینکه حس کنه هنوزم دوسش دارم ولی مجبورم که ترکش کنم

شایدم  واقعا دوسش داشتم نمیدونم

بهرحال هرچی که بود تموم شد 


همه اتفاقات بالا همزمان با کشیدن دندون من بیچاره اتفاق افتاد

می خوام تموم نوشته های قبل و که در مورد خانومه رو پاک کنم

وای مردم از درد دندون هنوزم جاش درد داره



دیشب

دیشب ساعت ۱۱ بود که خانوم بازم یه اس ام اس داد اونم نه واسه دلتنگی و ...

فقط توش یه تسلیت واسه مرگ جهان بود

آخه اون موقع که توی ماشین با هم بودیم جهان زیادگوش میکردیم

منم فقط یه مرسی نوشتم

و تموم شد دیگه نه او پیام داد و نه من

اگه خدا بخواد توی همین هفته تمومش می کنم

می خوام یه چند تایی از آهنگ های جهان و توی این آدرس بذارم

اگه دوست داشتین برین اونجا بشنوین و یا  دانلود کنین

قبلش بگم که این آهنگ ها  شاد نیستن ها 

اینم اون لینک

این به اون در

واما امروز

مدیر پروژه واسه چند روزی تشریف بردن تهران و جلوی همه گفتن امین جان جون شما و جون این کارگاه.. ها؟

همون جا خندم گرفت فقط خودمو گیر دادم به محض اینکه برگشت تا از بقیه خدا حافظی کنه خندیدم بقیه بچه ها هم بی انصافی نکردند و خندیدند و حسابی تابلو شدیم 

وقتی نیستش یه آرامش خوبی توی کارگاه حاکمه و هرکس کار خودشو انجام میده

بهرحال 

الانم که رسیدم خونه بازم مادرم واسم خواب دیده

اینبار یه دختری که میگه با خانوادس ویه یکی ازهمکارای قدیمش معرفیش کرده ولی هنوز مادرم ندیدش

قبلی و که دیدیده بود نمیدونم گفتم یا نه اومد گفت بد نیست و منم گفتم که وقتی شما می گی بد نیس پس خوبم نیس و بیخیالش بشو که انصافا هم بیخیال شد

حالا  مونده این یکی ایشاله که اینم قیافه نداشته باشه و کار منو راحت کنه

شد یه بار یک ماه من بدون خبر و جنجال باشم

امروز که از شر  مدیر پروژه خلاص شدیم شاد و خوشحال اومدم که مادرم اینو گفت اه اه

اینم از امروز

آها راستی همه از خانوم می پرسن خوشبختانه خبری ازش نیست

و توی هفته آینده آخرین اس ام اس و بهش میدم و اونم تموم میشه