شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

هوا

یه عده میگن خدا قهرش گرفته

یه عده میگن سیستم هوا بهم ریخته

هرکسی یه چیز میگه

ولی فقط اینو میدونم با اینکه همه جای ایران برف و بارون میاد

و اینجام مثل هرسال باید بیادولی متاسفانه خشکسالی شده

دی ماهم تموم شد ولی خبری نیس

هواشناسی م دیدم تا ده روز دیگه هم خبری نیس

ممنونم از اینکه با حوصله خوندین و جواب دادین

قبل از جواب دادن به نظرات یه توضیحی باید بدم اونم اینکه

با توجه به شرایط کاریم مجبورم هفته ای ۲-۳روز خانومم خونه مادرم باشه و ۲-۳ روز خونه مادرش

واما جواب نظرات

به ترتیب افسانه :

حرفتو کاملا قبول دارم بشرطی که  همیشه سکوت کنه و این به معنای پایان یه رابطه س نه اینکه یکی دو ساعت سکوت کنه

واما فلفل عصبانی:):

مرسی که اون همه جواب واسم نوشتی ولی یکم ازت دلخور شدم

اولا فکر نمی کنم خیلی مرد باشم:)

دوما نمی خوام تنبیهش کنم

 آدم وقتی که یکی و دوس داره وقتی بخاطرش کلی راه میاد تا برسه خونه پیشش باشه بعدش طرف مقابل بخاطر یه موضوع کاملا بی ارزش (که دیشب خودش اقرا کرد که اشتباه بوده رفتارش)بخواد ضدحال بزنه باید چیکار کنه

باز بخاطر اینکه نمی خواستم ناراحت باشه چند بار ازش پرسیدم چی شده (خودم حدس زده بودم حتی یه بارم بهش گفتم )ولی هربار بگه چیزی نیسو همش تو خودش باشه

بالاخره منم آدمم کلافه میشم خسته میشم مشکلات کاریم بی اندازه زیاده با این وجود هیچ کدومشو بروز ندادم توقع دارم حداقل وقتی خونه م فکرم راحت بشه به چیزی فکر نکنم نه اینکه ببینم خانومم همش تو خودشه هرچیم بهش میگم چته باز جواب نمیده بنظرت توقع زیادیه؟

اینا هیچ ربطی به مرد بودن وتربیت مرد ایران نداره فلفل اینا روابط ۲نفره شما از دیدگاه یه زن به این قضیه نگاه کردین و منو ۱۰۰درصد مقصر و حتی ...

وخونه مادرش

قرار قبلی مون بود شنبه صبح بره خونه مادرش تا ۲شنبه که برم دنبالش حالا من ازش دلخور بودم گفتم جمعه شب که تا اونجا رفتیم همونجا بمون دیگه فردا پدرت به زحمت نیافته خانوادش م استقبال کردن:))

چون مطمئن بودم اگه می بردمش خونه تا۳صبح باهم بحث میکردیم فرداشم امین بیچاره باید۶میرفت سرکاردرحالی که می شد همین بحث ها رو روز جمعه ظهر انجام بدیم و به نتیجه برسیم و مشکل برطرف بشه

سحر:

دیشب با هم صحبت کردیم همش می گفت موندم تو از چی ناراحتی

انگار من از سنگم خلاصه بعد از کلی حرف و دلیل مشکل حل شد و گفت که اشتباه برداشت کرده و رفتارشم اشتباه بوده

شما زن ها رو حتی خودتونم نمیتونین بشناسین

سال ۸۶ یه شرکت ثبت کرده بودم

هر ۲سال یه بار باید تغییرات شرکت ثبت بشه

خلاصه دارم دوباره شرکت و فعال میکنم

۴سال پیش ۲نفرو به ثبت معرفی کردم که به عنوان بازرس اسمشون توی شرکت باشه

عملا هیچ کاری انجام نمی دن و هیچ سهمی هم از شرکت ندارن

عملا فقط اسمه

واگرم بخوام تغییرشون بدم دوباره باید نفر جدید ببرم اداره ثبت و اونجا امضا بزنه

واما مشکل

مادرم گفت اسمشو بجای یکی از بازرس ها بذار خانومم هم دوس داشت

گفتم نمیشه چون دوباره بایدبریم امضابزنیم

از این حرف ناراحت شده دیروز که کلا توی سکوت گذشت یعنی جمعه م و خراب کرد چند بار ازش پرسیدم چی شده؟ همش می گفت هیچی ولی تابلو ناراحت بود

عصر رفتیم خونه خودمون بازم ازش ژرسیدم چی شده بازم گفت هیچی

دیگه کلافه شدم گفتم باشه

خوابیدم . یه دوش گرفتم نشستم پای تی وی نگام میکرد نگاش نمی کردم

من در طول هفته فقط جمعه ها خونم هفته ای یکی دو شب بیشر خونه نیستم اونم که خرابش کرد حسابی ناراحت بودم

شب رفتیم خونه مادرخانوم گفتم واسه خواب همونجا بمون من فردا میرم سرکار

معلوم بود حسابی عصبانی تر شده بود

نمیخوام اذیتش کنم ولی باید وقتی که از چیزی ناراحت میشه حرف بزنه نه اینکه فقط حال گیری کنه

راستی

دیشب یلدا بود

مبارک باشه