شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

یه مدت فکرم و درگیر یسری آدمای بی ارزش توی محل کارم کرده بودم

ولی الان که درستتر فکر میکنم

اصلا مهم نیستن که بخوام بهشون فکر کنم

حالا هرچیم که فامیل مدیر پروژه باشن

مهم نیست

مهم اینه که به من احتیاج دارن و هنوزم ازم حساب میبرن

تا بعد خدا بزرگه

هرچند که تا پایان قرارداد۱ماه بیشتر نمونده

بعدش ممکنه بیکار شیم

ممکنم هست که توی مناقصه ادامه کار شرکت برنده بشه و بازم باشیم

بهرحال زیادش نمونده

هر اومدنی یه رفتنی داره این قانون دنیاس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد