شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

صدباره

بازم دوباره امروز ظهر پیام داد

البته 2 دوتا

اینبار نه جک بود و نه عاشقانه

بهتره بگم عارفانه بود در مورد خدا و نزدیکی به خدا و از این حرفا بود که راستش کامل نخوندم و پاکشون کردم


نمیدونم به کجا میرسم در آخر


فعلا تصمیم قطعی واسه عروسی نگرفتم می خوام امشب به خانومم بگم

نظرات 4 + ارسال نظر
سحر سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ب.ظ

امین اگه خانمت مخالفت کرد نخواه که بزور و بقول خودت با منطق و روانشناسی متقاعدش کنی.چون بعد ها همین می تونه مشکل بزرگی رو واست پیش بیاره و زندگیتون رو تلخ کنه.یادت باشه که ما داریم کجا زندگی می کنیم...

من همیشه با زورمخالف بودم

soso چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ق.ظ

منم با سحر 100% موافقم اگه راضی نیس هیچ جوری راضی نمیشه بعدشم اگه بتونی الان متقاعدش کنی بعدا با یه حرف یا یه عکس العمل بقیه ممکنه به هم بریزه اونجوری زندگی واسه خودتون سخت میشه اگه راضی نیس زحمتشو به جون بخر چون اون شب دیگه تکرار نمیشه کاری نکن اول زندگیت با تلخی شروع شه

اصلا بحث راضی کردن نیس
راستش توی ذهنم هست که خونه بخرم ولی خب اگه بخوام خونه بگیرم باید وقت زیادی واسه گشتن دنبال خونه صرف کنم از اون ورم اگه عروسی باشه واقعا نمی رسم
البته اگه خونه بخرم یکمم از لحاظ مالی بهم فشار میاد واقعا
فقط یه پیشنهاده همین

فلفل چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:04 ب.ظ

چون گفتی دلیل پرسیدن اینجا اینه که عکس العمل خانوما رو ببینی گفتم فقط بهت بگم که عکس العمل خانومت ممکنه خیلی با ماها متفاوت باشه!
من اگه شازده اینو بهم می گفت شدیدا مخالفت می کردم(با اینکه همیشه از عروسی بدم می اومده!)

میدونم متفاوته
فقط میخواستم یه ذهنیتی از عکس العمل احتمالیش داشته باشم
مرسی

soso یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ق.ظ

ای بابا من گفتم 4 روز نبودم ببین الان اینجا چه خبره حالا میبینم نخیر انگار هیچی به هیچی!!!!!!!!!!!!
حالا که میگی میخوای خونه بخری بحثش جداس ولی همه چیز به نظر خانومت بستگی داره و اینکه این جشن چقدر براش مهمه نمیدونم والا....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد