سر یه موضوعی
ازش دلخور شدم یعنی 2شب پیش .
همون شب سریع گفتم که خوابم میاد و بحث و ادامه ندادم
دیروزم که مرتب پیام میداد منم واقعیتش زیاد تحویلش نگرفتم
تا دیشب که یه ساعت حرف زدیم ولی بازم آروم نشدم
امروز صبحم پیام داد ولی نمیدونم چرا نمی تونم فراموش کنم
بعضی وقتا دلم براش میسوزه
پی نوشت:یه خبر داغ دارم که حالم بهتر بشه میگم
اول از هرچیز به فلفل تبریک میگم و امیدوارم که همیشه خوشبخت و شاد باشی فلفل
واما جواب نظرغریب آشنا خلاصه نظر وبرداشت من از نظرت این بود
که هرچی قسمت آدم باشه همون میشه وآدم نباید نگران باشه
بازم میگم که این حرفتو اصلا قبول ندارم
اگه اینجوری که میگی باشه پس چرا کمربند ایمنی کیسه هوا و ..هزاران مورد که باعث امنیت جان سرنشینان میشه رو درست کردند؟
من خیلی سفر میکنم اینبارم میدونستم که اتفاقی نمیافته ولی مطمئنم که واسه این هواپیما و امثال این در آینده اتفاق های بدی خواهد افتاد بیچاره به مسافراش البته امیدوارم که تاقبل از اینکه اتفاقی بیافته سریعتر از چرخه جابجایی مسافر خارج بشن
همین حرفا رو تو گوش ماها خوندن که آمار تصادف تعطیلات عیدامسالمون تقریبابرابرزلزله و سونامی ژاپن بوده و هیچ کس صداشو در نمیاره وفقط میگن که کاهش داشته
همه میگن قسمتشون این بوده
چرا این قسمت فقط توی ایرانه؟
چرا همیشه ضعف خودمونو به عوامل ماوراطبیعه ربط میدیم؟
اگه همه چیز قسمت باشه پس اختیار انسان که اصلی ترین محور آفرینش آدمی بوده کجا میره؟
علم و آگاهی خداوندو با اجبار واسه آدما وقسمت قاطی نکنیم
خداوند میداند که ما چه تصمیماتی رو میگیریم به همین دلیل است که میدونه چه اتفاقی میافتد
توی ذهن ماهمیشه همه چیز به خدا ربط داره وکسی دنبال چرا ش نمیره
فقط یه سری جواب واسشون داریم
قسمت این بوده
خدا خواسته
ولی تا اونجایی که من میدونم خدا میگه خودت راه تو انتخاب کن
خودت سرنوشتتو رقم بزن
همه رو از اول میگم چهارشنبه صبح بلیط داشتم واسه پایتخت
فوکر تقریبا خوب بود خلبانم آروم نشست
رفتیم دفتر مرکزی شرکت یه روز کامل وقتمونو تلف کردیم وتا غروب اونجا بودیم شبشم رفتیم خوابگاه شرکت اونجام که دسترسی به نت نداشتم
فرداش یعنی 5شنبه همایش بود در مورد فعالیت های سال گذشته اونم که تاظهر طول کشید بعدازظهرشم با مدیر عامل جلسه داشتیم وساعت 5رفتیم فرودگاه اونجام وایلس قطع بود وبازم نشد بیام نت
واما بالاخره نوبت پرواز ما شد با شرکت محترم آسمان
اتوبوس رفت و رفت و رفت تا بالاخره یه هواپیمایی انتهای فرودگاه که منتظر ما بود خودشو نشون داداونم چه هواپیمایی
گفتن ساخت وطنه
از اون هواپیماهای سم پاش (ملخ دار)که توی مزارع کشاورزی استفاده میشه فقط صندلی توش کار گذاشته بودن
وقتی نشستیم نصف صنلی ها خالی بود خلبان لطف فرمودن همه
رو به انتهای هواپیما راهنمایی کردن وبه مسافران گفت که جلوی هواپیما سنگین
شده
همه اشهدشونو خوندن حتی بعضیا زنگ زدن و از دوستاشون خداحافظی کردن
بزور بلند شد موقع اوج گرفتن صدای موتور وحشتناک عوض شد و.....
پرواز 40 دقیقه ای 1ساعت 15 دقیقه طول کشید طبق گفته خلبان
سروصدای داخل هواپیما افتضاح
وفاجعه اونجا بود که وقتی که نشست و خواستیم پیاده شدیم وقتی که موتور هواپیما خاموش شد تمامی لامپ های داخل هواپیما خاموش شد و لی خب چون مهمانداران محترم آمادگیشو داشتن چراغ قوه روشن کردن و با بیچارگی مسافران پیاده شدن
تا سه ساعت بعد از پرواز سرم درد میکرد
واقعا جان آدما اینقدر بی ارزشه ؟!!!!
یه 5شنبه جمعه نبودم ها ببین چه خبر شده
خب انصافا فرصت نکردم بیام نت ببخشین
واما بعد
بعد از اون شب خدارو شکر دیگه خبری ازش نشده
یعنی همون موقعی که ازم خداحافظی نکرد حدس زدم بیخیال بشه
ولی هنوزم یه چیزی ته دلم هست که میگه چند وقت دیگه بازم سروکله ش پیدا میشه
بهرحال بقول غریب آشنا
فعلا شاد باشیم تا اون موقع
ولی خب 5شنبه رفتم خونه خانومم شام دعوت بودم خیلی خوش گذشت
روز جمعه م بازم دلم طاقت نیاورد اونم همینطور پیام میداد
رفتم دنبالش رفتیم بیرون یه چرخی زدیم آسمونم که نم نم میبارید
دیشبم سر یه موضعی تا ساعت 2نصف شب بهم پیام دادیم و ادامه بحث ب امروز موکول شد که تلفنی صحبت کردیم
بعدازظهرم بازم دلتنگ شد
خداروشکر که فعلا مشکلی نیس و همه چی داره خوب پیش میره
مرسی از همه تون