شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

اولین بارون

 

ساعت یازده شب خانوم و بردم برسونم خونشون

بارون بشدت می بارید

سرعتم معمولی بود با همون سرعت وارد دریاچه شدم:))

البته جاده بود تا دیروز ولی بعلت احداث مهندسی به دریاچه تبدیل شده بود

آب تا نصف ماشین اومد

بزور تا آخر دریاچه رفتیم 

بازم غیرت ماشین

بعد ماشین سرفه کرد وخاموش

اومدم پایین هوا عالی عالی واسه تعمیر(بشدت بارون میومد)

خلاصه شمع و وایر و ... همه رو خشک کردم بمدت ۴۵دقیقه همزمان هم دوش میگرفتم

چه حالی داد

بعد با هزار قسم و قرآن و خواهش التماس روشن شد ولی ۳سیلندرش کار میکرد

خانومو رسوندم با همون وضع برگشتم خونه

لباسامو عوض کردم و ژست خواب گرفتم که یه پیام اومد بیداری؟

یکی از دوستام بود

بله اونم ماشینش خاموش کرده بود

خودشو خانوم و برادرش و خانوم برادرش

رفته بودن زیر بارون یه چرخی بزنن زیاد چرخ زدن سرشون گیج رفته بود رفته بودن توی یه دریاچه دیگه خلاصه با ماشین بابا رفتم بکسلشون کردم و بسلامتی بازم خیس شدم

وبا همه احساس خوش شانسی ساعت۲ خوابیدم و ۷سر کار حاضر شدم

نظرات 6 + ارسال نظر
فلفل سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ق.ظ

به به چه روز خوبی داشتی!

فلفل جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:14 ب.ظ

غیبتت طولانی شده امین...

فلفل جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ب.ظ

چرا اینقدر اینجا سوت و کور شده؟!
چرا سرعت بلاگ اسکای اینقدر کم شده؟!

سحر شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ب.ظ

امین باز که غیبت زد،خوبی؟

soso جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ب.ظ

امین خوبی؟ کجایی؟ نگران شدیم بسی:(((

فلفل شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 ق.ظ

امین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ کجایییییی؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد