۵شنبه خونمون مهمون بودن
همه بودن خیلی شلوغ بود
بامردای فامیل از جمله پدر خودش مشغول صحبت بودیم
در این بین هم باهاش صحبت میکردم
ولی
شب وقتی برگشت خونه اس ام اس داد که اتفاقی افتاده ازم ناراحتی؟
گفتم نه و کلی ازش تعریف کردم
همینکه تعریف کردم شروع شد:
چرا بمن محل نذاشتی و..............................................................................................................................................................
آخی مغزم رفت
هرچی توضیح دادم قبول نکرد
خلاصه گفتم بذار فردا ادامه میدیم
فردا ظهرش ۲ساعت فک زدم
تا آخرش متوجه شد که اشتباه کرده و عذر خواهی کرد
میگم زندگی متاهلی خیلی بدبختیه ها
آخرش بود!ولی اوایل همینه تا کم کم عادت هاتون دستتون بیاد،توام یه کم بیشتر توجه کن دیگه،اهه :))
باشه خب بیشتر توجه میکنم
شما دخترا همهتون یه اخلاق دارین هرچی بهتون توجه بشه بازم میگین کمه:))))
رفتارتون واسه ی اون تعریف نشدس واسه ی همین اشتباه فهمیده
آره شاید این نظر منطقی تر
مرسی
پس همه اش داری اذیتش می کنی هان؟
واقعا که:))
میگم چه عجب یه چیزی تعریف کردی بالاخره
نه بابا
اذیت چیه خدا نکنه:))
خواهش می کنم قابل نداره:))
خوشم اومد تهدیدم جواب دادها ;)
امین چرا آخه اینقدر اذیتش می کنی؟؟ :دی
باش تا دولت صبحت بدمد! حالا اینقد از این دعواها بکنیییییین!
(الان معلوم که نبود دلم خنک شده؟!:دی)
واسه چی دلت خنک شده؟:))
سریع حل شد:))
خب چرا محل بهش نزاشتی ؟ :دی
خسته نباشی
لیلی زن بود یا مرد؟:))
چون همیشه به من می خندیدی که چرا دعوا می کنم :دی
خدا رو شکر که حل شده ما که بخیل نیستیم! :))))
من هیچ وقت واسه دعوای شما نخندیدم
همیشه گفتم این چه وضعشه
مرسی:))
سلام
دعوتی صمیمانه به کلبه ی ما
راستی میشه لینکت کنم؟