شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

جنبیدم


واما جنبیدم

قرار بود که برم پیش دوست مشترکمون و اونو واسطه قرار بدم که همه رو میدونین

بعد سه روز نظرم عوض شده وچون خانوم برادر دخترخانوم ( چقدر سخت شد یعنی خانوم دوستم )از مکه برگشته بود یه فکر بهتری به سرم زد

این بود که با مادرم صحبت کردم که بعنوان دیدن حاج خانوم به خونه اونا بره و دختر مورد نظر هم که میشه خواهر شوهر حاج خانوم در اون روز مقرر خونه اینا باشه و مادر و خواهری اونو ببینن

بعد از تماس های تلفنی مادرم با حاج خانوم قرار برقرار شد

وامروز یعنی رفتن اونجا (مادرم - خواهری - و خاله خانوم) البته مادر و خاله با حاج خانوم از قبل رابطه داشتن ( این حاج خانوم که میگم ۳۰ سالشه ها اشتباه برداشت نکنین

خلاصه رفتن و دیدن و برگشتن

و نظر دادن

ادامه مطلب یک سال دیگه

.

.

.

.

.


.

.

.

.

آره مورد قبول واقع نشده بود

خدارو شکر که ندید نرفتیم خونه شون ها و   الا آبروریزی می شد


دوباره برگشتیم سر خونه اول

نظرات 4 + ارسال نظر
نازی دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:24 ب.ظ

ای بابا
چرا؟
یعنی هیچی؟
خسته نباشی واقعا


اونجا که گفتی بقیه مطالب تا سال دیگه میخواستم بیان بگم بگو دیگه......که دیدم بلهههههههههه سر کاریم:))))))))))

:))
آره یعنی به عبارتی هیچی
ممنونم شما سلامت باشی
اون یه بازیگوشی کوچیک توی نوشتار بود :))
فکر کنم خودمم سرکار بودم :))

آیکیو سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ق.ظ

چرا؟
مگه این دختر چه بدی داشت!؟

سلام آیکیو
چطوری؟
نمیدونم هرچی که بود نتونسته بود که نظر هیات منصفه رو به خودش جلب کنه :)

مریم سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ق.ظ http://tanhatarinmaryam.blogsky.com

سلام
خوبی
جالب بود
خوب سر کار میذاری
ببینم این همه سر کار می ذاری حقوق نمیدی:( /-:
موفق باشی
و همیشه شاد

سر کار؟!!!!!!!!!!!!!!

فلفل سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:56 ب.ظ

سلام امین خان چرا قبول نشد؟ تجدیدی آورده بود؟

فکر کنم رفوزه شده بود :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد