شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

همه چی با هم

سلام ببخشین که نبودم این چند روز خیلی دیر واسم میگذشت

ولی خداروشکر همه چی خوبه

عروس خانوم یه نظری در جواب نظرات بچه ها داده بود که من نتونسته بودم تایید کنم به همین دلیل اونو اینجا میذارم که همه بخونن.

راستی اگه یادتون باشه امشب ۵ شنبه س و روز موعود واسه عروس خانوم

یعنی اینکه قراره امروز یا امشب خونواده استاد برن خونه نازی خانوم

زود بیا بگو ببینیم چه خبر بوده :)))))۹

اینم از اون نظری که دیر تایید شد ببخشین.


ممنون از همه شما
عرضم به خدمتتون که:
امین خان که جدیدا نامبر وان شدی:)
من راستش سعی کردم جلو بابام خیلی از استاد تعریف نکنم و بذارم بابا خودش از تحقیق و صحبت مستقیم با استاد بفهمن که استاد آدم خوبیه یا نه؟
و مواردی رو هم که لازم بود گفتم به مامان که به بابا بگن... نمیخواستم جلو بابا خیلی از استاد تعریف کنم که اون بنده خدا هم فکر کنه که من دیگه خیلی با استاد راحت شدم و میخوام به هر وسیله ای شده اونو آدم بسیار خوبی جلوه بدم که بدستش بیارم....و اینجوری خیلی نتیجه خوبی گرفتم :)
تا استاد خونش گرمه؟:))))))وای امین خیلی به این حرفت خندیدم :)))))))
خدا بگم چیکارت کنه
هزینه اش رو هم چشششششششششششم قابل شما رو نداره شما دستور بدید ....

فلفل در شرف عروس شدن:
اولا ممنون  که مطالب رو خوندی
فلفل جان من ۲۷ سالمه
استاد اولین خواستگارم نیست  ولی یه جورایی رسما رسما اولین خواستگاره
راجه به عقدو عروسی تو یه روز هم دلیل دارم:
۱-خیلی دوست دارم روزی که باهاش محرم میشیم بریم و زندگیمون رو شروع کنیم
دوست ندارم اینایی که عقد میکنن بعدش مجبور میشن یکسال یا بیشتر بمونن خونه باباشون  اونوقت معلوم نیست خونه اشون کجاست هم خونه باباشون مهمون هستند و هم خونه مادر همسرشون...آدم انگار یه جورایی بلا تکلیفه
۲-عقد طولانی انتظار میاره یعنی طرف مقابل ازت انتظار ات زیادی پیدا میکنه و در نهایت این تو هستی که با توجه به شرایطی که داری نمیدونی چه کار کنی؟... و این خیلی بده
حالا اگه نهایتا ۱ یا ۲ ماه باشه باز بد نیست ولی طولانی اش به نظر من اصلا درست نیست.
حس بدی دارم نسبت به عقد طولانی و خیلی از مشکلات زوج ها از همین عقدهای طولانی مدت شروع میشه
بعدش هم فلفل جون شازده باهات عقد نیست کلی انتظار ازت داره مثلا حتی وقتی با بابا مامانت هستی حسادت میکنه و تو موندی چه کنی؟یعنی پیش بابات صحبت کن؟نکنی؟از طرفی پدر ناراحت میشن اگه صحبت کنی که به نظر من ایشون کاملا حق دارن....من هم اگه جای پدرت بودم بهم بر مبخورد
اون چه آدمیه که نمیاد جلو یا حتی خونوادش نمیان ۱ کلمه با پدرو مادرت صحبت کنن بعد به خودش اجازه میده جلو پدرت باهات حرف بزنه؟(اینو از دید پدرت میگم ها)
حق رو به پدرت بده..بزرگتری گفتن احترامی گفتن..پدر و مادرهای ما تو دوره دیگه ای بزرگشدن و این چیزها براشون خیلی هضمش راحت نیست اینو قبول کن.

وای به حال اینکه عقد باشید...مطمئن باش خیلی اذیت میشدی اگه عقد بودی

خاستگاه عزیز:
مرسی عزیزم که خوندی و ممنون که با بنده هم عقیده هستی
نظرات 3 + ارسال نظر
khastgah پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ب.ظ

خواهش من هم دلایل تو رودارم
و دلیل دیگه ای هم
امیدوارم همه چیز به خوبی و خیر پیش بره برات عزیزم

نازی با توئه ها

نازی پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ب.ظ

سلام
پس نظرت کجاست امین خان؟
شما که نامبر وان بودی...نکنه چشم خوردی؟

نه چشم نخوردم
چون یه مدت نبودم واین تایید نظر از موعدش گذشته بود منتظر
پست جدید بودم
و سریعا رفتم به بچه ها سر زدم
حالا بجای این حرفا بیا بگو ببینم چی شد امروز:))))))))
نظر خودمم این بود که خودمم به اون حرف خودم یه ساعت خندیدم :))))

فلفل جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ق.ظ

سلام نازی جون،
خوشحالم که همه چی تا اینجا خوب پیش رفته. امیدوارم خواستگاری هم خوب بوده باشه، اینجا هنوز ظهر پنجشنبه است، ولی به وقت اونجا خواستگاری الان تموم شده ;)
ایشالله هرتصمیمی که گرفتی خوشبخت بشی :)

بله ما هم همین آرزو را داریم و همین دعا را برای عروس خانوم انجام دادیم:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد