شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

مرد

امروز یه جاده احداث کردیم  راننده گریدر (ماشین آلات راهسازی)که تازه استخدام شده و سنی در حدود ۶۵ سال داره امروز واسم درد دل می کرد یا بهتر بگم سرگذشتشو تعریف میکرد اینقدر واسه خودم حیرت آور بود که این پست فقط حرفای اونو می نویسم.

ایشان از سال ۴۸ پیمانکار راهسازی بود در  سال ۶۵ به دلیل دزدی ۵میلیاردی مدیر کل اداره راه اون زمان همه پیمانکارانو جریمه می کنن یا بهتر بگم تمامی  ماشین آلاتشونو مصادره می کنن به این جرم که بدون مناقصه کار بهشون واگذار شده خلاصه مدیر کل روانه زندان میشه وبعد مدتی به خارج از کشور فرار میکنه اینا هم که یه هفته بازداشت میشن وقتی که آزاد میشه میاد خونه و میبینه که هنوز حقوق کارگراشو نداده و به مردم بدهکاره بدون اینکه به خانومش بگه خونشونو میفروشه و یه جا مستاجر میشه ولی به خانومش و بچه هاش میگه که خونه رو عوض کردم آره یه مقدار دیگه بدهی مردم و میده و بعدش واسه مردم رانندگی میکنه بعد چند ماهی یه مینی بوس میخره (۴۰۰هزارتومن) یه مدت روی مینی بوس کارمیکنه و فایده ای واس نداره با توجه به بدهی هایی که داشته .

پا میشه میره بندرعباس به مدت ۶ سال اونجا کار میکنه و تموم بدهی هاشو میده و بر میگرده

یه خونه واسه خانوادش میخره و توی شهر خودش به کار مشغول میشه یه روز خانومش درب گاو صندوقو باز میکنه و میبینه که پر شده از چک هایی که مهر برگشت بانک روشون خورده ظهر که آقا میاد خونه می بینه که خانومش داره زار زار گریه میکنه میگه چیه ؟

خانوم میگه توی این همه سال چرا به من نگفتی مگه ما همراز هم نیستیم ها؟

مرد میگه آخه تحملش واسه تو سخت بود تو همین الان که چک هایی که تسویه کردم و دیدی داری گریه میکنی وای به روزی که میدونستی که اون خونه ایی که توش بودی خونه خودمون نبود و ما مستاجر بودیم و این همه چک هم باید تسویه میکردم .

وقتی که اینا رو واسم تعریف میکرد هر یک کلمه اش رو میگفت بیشتر واسم ارزشمند میشد دیگه واسم یه راننده معمولی نبود و نیست یه مرد که از آقایی به خاک رسید و دوباره بلند شد دوباره روی پای خودش وایساد ونذاشت خانوادش از هم بپاشه الانم  ماهی ۹۰۰ تومن قرارداد بسته و زندگیشو ادامه میده شاید با این وضعیت جامعه هیچ وقت به جایگاه قبلی  که بود نرسه 

ولی مهم اینه که الان واسه خودش یه خانواده داره که همه بچه هاش سالمند و خودشم میتونه خرج زندگیشو بده و محتاج کسی نیست و حق کسی هم گردنش نیست.


نظرات 8 + ارسال نظر
فلفل جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:19 ب.ظ

آفرین، این مقاومت و تلاش هاش بی نتیجه نمی مونه

آره نمونده
واقعا با اینکه تازه باهاش آشنا شدم ولی خیلی قبولش دارم

فلفل جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:27 ب.ظ

بچه ها به حرف امین گوش نکنین :دی
عشق احساس قشنگیه، و اگه انتخابت و دیدگاهت و هدفت درست باشه، ماندگاره.

منم نگفتم که عشق واقعی ماندگار نیس عشق واقعی هیچ وقت کهنه نمی شه فلفل جان
ولی خیلیا بودم که عاشق شدن و به خیال خودشون واسه هم می مردند ولی بعد یه سال جدا شدن
شوخی میکنه به حرفای من گوش کنید نه به حرف فلفل :))))))

khastgah جمعه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 ب.ظ

چقدر امید بخش است همچین سرگذشت هایی


نازی خانم :
ما به شما ارادت داریم شما کم تحویل می گیرید:)

آره خیلی امید بخشه
بابا نازی تحویل بگیر دیکه :)))

ویسی شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:30 ب.ظ

خوش به حال خانم این آقا!
خدا بده یه همچین شوهر هایی !:))=))
اب از اب تو دلش تکون نخورد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واقعا اگه این مرده پس بقیه رو باید یه چیز دیگه صدا کرد:)))

والا چی بگم
ایشالا خدا قسمتت کنه
:))

ویسی شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ب.ظ

ما نمیخواییم عطاش به لقاش یر به یر.مال شما

حالا تعارف نکن :))
مرد ها از اون مردها که خوشت میاد و از خدا خواستی ها :))
به درد من نمی خوره من فقط می تونم یه چیزایی ازش یاد بگیرم:))

نازی دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ب.ظ

من از آخرین پستت شروع کردم دارم میام پایین کامنت میذارم:))))))))

داستان جالبی بود..واقعا یه مرد ه....یه مرد واقعی..
خدا حفظش کنه واسه خونواده اش

یادمه چند وقت پیش یه دوستی میگفت همیشه یادمون باشه زندگی بالا و پائین داره..باید طوری خودمونو عادت بدیم که تو هر شرایطی بتونیم خودمونو وفق بدیم..مثلا کسی که تو شرایط خوبی هست در حال حاظر..باید همیشه این آمادگی رو داشته باشه شاید یه روزی خدای نکرده طوری شد که زندگی اش بر اثر هرچی حالا یه حادثه یا ... به جایی رسید که مجبور شد با پول خیلی کم یا شرایط سخت به زندگی اش ادامه بده
پس باید بتونه با اون شرایط هم روحیه اش رو نبازه و رو پای خودش بمونه نه اینکه با یه اتفاق همه چیز رو تموم شده فرض کنه


درست مثل این همسر وفاداری که شما ازش گفتی


ممنون از پست زیبای شما

خواهش می کنم نازی جان
ببین نازی گفتن این موضوع خیلی آسون که آدم نباید روحیه اش رو ببازه و ...
ولی واقعا عمل کردن به اون خیلی سخته
یعنی کسی که یه عمر توی رفاه و راحتی زندگی کرده حالا یهو همه چی خراب شده و تحمل این واقعا از عهده هر کسی خارجه

نازی دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ب.ظ

راستی یادم رفت خدمت خاستگاه عزیز عرض کنم که:



اختیار دارید ما همیشه به یاد شما هستیم و نظر های منحصر به فرد شما رو میخونیم و ازشون لذت میبریم:)۵۷۹۵۰

:)))))))
خاستگاه بیا و ببین نازی چقدر ازت تعریف کرده:)))
به به :))
به این میگن یه تعریف کامل از یه دوست :))

نازی سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:42 ب.ظ

هنوز حرفش به میون اومده شما روحیه ات و باختی وای به حال اینکه خدای نکرده یه وقت چیزی بشه!!!!!!!!!!!

خودمونیم انگار هنوز دپرسی ات کامل از بین نرفته ...هان؟

چرا خوب شدم :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد