شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

دیگه چیزی از اون مزاحم بیمار نمی نویسم

چون هروقت که نوشتم تموم شده بیخیال شده

دوباره پیداش شد

کلا اینجا فراموشش میکنم شاید توی واقعیت فراموشم کنه

مگه اینکه یه اتفاق مهم که بخوام همیشه یادم بمونه می نویسمش