شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

کار

امروز دیگه بطور جدی کار شروع شد

بعد این مدت تعطیلی راستش سخت بود

یعنی چون عادت کرده بودیم به تعطیلی واسمون سخت بود

دیشب یه شب خیلی خوبی بود

 یه وقتایی آدم با شنیدن و حرف زدن باندازه یه عمر آروم میشه

و فکر کنم بیشترین چیزی که باعث میشه مردا ازدواج کنن نیاز به آرامش باشه

حرفی که من روز اول به خانومم زدم

گفت از زندگیت چی میخوای

گفتم آرامش

انصافا دیشب معنی شو فهمیدم

تفریح

چند روزه که نت ندارم

یعنی قطعش کردن حالا به دلایلی که در ذهن مردم عادی نمی گنجه

قطع شده

الان وصل شد

ممکنه که دوباره قطع بشه

زندگی توی شهرستان یه خوبیهایی داره یه محدودیت ها و مشکلاتیم داره که به خوبیهاش می چربه

این نیز بگذرد

خداروشکر حالم خوب شده

یه چیز بگم که بازم دعوام کنین

۵شنبه مجردی رفتیم باغ یکی از بچه ها خارج از شهر نصف بیشتر بچه ها متاهلن ولی خب دیگه قدرت مخ زنی امین و حس دوسداشتن تفریح باعث شدکه همشون بیان بجز یکی

شب اونجا بو.دیم خیلی خوش گذشت تا ۴صبح بیدار بودیم

و همچنین فردا نهار به طبیعت افتخار دادیم

و عصرم که برگشتیم

با وجود خستگی یه دوش گرفتم و رفتم وظیفه همسری رو بجا آوردم

یه سوال روانشاسی این بود

هروقت که ناراحت میشم دلیل اونو میدونم

قبلا جوابم مثبت بود

ولی امروز نمیدونم چرا حالم گرفته س


راستی اینم جمله قشنگی  از گذشتگان ماست


آنان که با افکارپاک وفطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارندرا

هرگز هراسی از فراموشی نیست

چراکه جاودانن

خبر

دیشب نتونستم بیام ببخشین

واما خبر


فلفل یه رقیب سرسخت پیدا کردی


احتمالا حدس زدین

تازگی با خبر شدم که خانوم نازی یا همون نازی خانوم یا همون نازی که غیبتاش غیر موجه بود

در پی تدارک عقد و عروسی توی یه مرحله س اونم به همین زودی ایشاله

آرزو میکنم که خوشبخت بشی هم شمانازی جان و هم فلفل خارجی

و مابقی بچه ها

جالبی این خبر اینجاس که ایشاله نازی جان قبل از من میره خونه بخت

خیلی خوشحال شدم

حالا شد یه مسابقه واقعی


پی نوشت: نمیدونم چرا رنگهایی رو انتخاب میکنم نمایش داده نمیشه


آخر هفته

ممنونم از همه نظراتتون

5شنبه رفتم دنبالش باهم رفتیم بیرون در خدود 2- 3ساعت باهم حرف نزدیم یه مقدار حق با اون بود یه مقدار حق با من

خلاصه دلگیری ها رفع شد و همه چی تموم شد شبم رفتیم خونه خودمون و آخرشبم که رسوندمش خونشون

فرداشم که دوباره رفتیم بیرون و حسابی گشتیم خیلی خوش گذشت



واما خبری که منتظرشین

اونو شب میگم