شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

اه

بعضی وقتا یه اتفاقهایی توی یه روز واسه آمدم میافته که به این نتیجه می رسه که  اون روز روزش نبوده

امروز روز من نبود همین الانم که دارم تایپ می کنم عصبیم

از اول صبح همش اعصاب خردی داشتم یه جا وقت بود که ۳۵۰ میلیون تومن لودر رو تبدیل به ضرر کنم و...

اینقدر بهم ریخته بودم که اومدم خونه دلم به این خوش بود که آرژانتین آلمان کثیف و(هرکی طرفداره آلمانه بره آلمان و بشوره) می بره و یه کم حالم جا میاد که اونم بدتر از همه ضد حال شد.

بعد اومدم بیام نت که دیدم مودمم روشن نمیشه و آدابتورش سوخته

حالا رفتم یکی خریدم اینم از این

و خلاصه در مجموع با تمام عصبانیت امروز شنبه ۸۹/۴/۱۲ روز امین نیس

زودتر تموم بشه بهتره

اه


هیچ خبری نیس

من همش میگم خبری نیس کسی باور نمیکنه :))

نمیدونم قبلا گفته بودم یا نه

ولی جریان از این قراره

یکی از دوستام که بینهایت باهاش رودرواسی دارم یه خواهر داره 

که قبلا مادرم می خواست در موردش صحبت کنه ولی من مخالفت کردم

الان  تقریبا یه ماهه که از اون جریان  میگذره و همه چی آروم شده مادرم دوباره خواست این موضوع رو مطرح کنه که بازم من نذاشتم و گفتم که اول باید با برادرش حرف بزنم

یعنی اینکه

۱- هنوز دختر رو ندیدم

۲- هنوز هیچ صحبتی علنی نشده

ولی...

آره ولی می خوام این موضوع رو با کسیکه رابطه بینهایت نزدیکی با دوستم داره و از لحاظ سنی هم از من و هم دوستم بزرگتره در میان بذارم

یعنی اینکه ازش بخوام باهاش صحبت کنه ببینه با این کار موافقه یا نه؟

این تصمیمی که گرفتم ولی اینکه حالا چه موقع برم پیش این شخص مهم معلوم نیست یعنی می خواستم توی هفته آینده برم ولی گرفتاری کاریم خیلی زیاد شده و اون شخص مهم و هم توی وقت اداری باید ببینم که یعنی اینکه باید برم اداره محل کارش

از همه اینا بگذریم هنوز موفق به دیدن دختر خانوم نشدم

نتیجه اینکه هنوز هیچ خبری نیس

به یاری خدا


اگه خدا بخواد هفته دیگه شروع می کنم

خدایا کمکم کن اشتباه نکنم

استخاره هم کردم خوب اومد

درایور

موقع برگشت ازسر کار مثل همیشه تنها با حداکثرسرعت مجاز مشغول رانندگی بودم 

از یه پراید سبقت گرفتم و به راهم ادامه دادم

بعد از اینکه کاملا از پراید جدا شدم دیدم پرایدداره جان میکنه که به من برسه منم بیخیال گذاشتم بره

بله سرنشینان پراید ۴تا دختر خانوم جوان بودند که از به سمت شهر در حرکت بودند

همین که ازم رد شدند فلاشراش روشن خاموش شد

من :

بعد یک در میان روشن و خاموش 

من:

یهو زد رو ترمز بعد سریع گاز داد و رفت

دیگه چاره ایی به جز قبول کورس نبود

البته اینم بگم ها خودمم یکم سرم واسه این کارا میخاره

خلاصه اون بگاز من بگاز با ۱۵۰ ازش رد شدم ولی اونم میومد

یهو رسیدم به جایی که همیشه آقا پلیسه بادوربین منتظر میمونه

فلاشرامو به علامت توجه روشن کردم وترمز گرفتم سرعتم به ۱۱۰ رسید

دختر خانوم با افتخار ازم رد شد ولی شانس آورد آقا پلیسه مشغول جریمه یکی دیگه بود.

بازم شروع شد دقیقا سپر به پسرش میرفتم بی انصاف۱۶۰ تا با پراید می رفت (خوب دل و جراتی داشت البته شایدم عقل نداشت)

خلاصه یه کم دیگه گاز دادم و ازش رد شدم ولی اینبار دیگه واینسادم سرعتمو بیشتر کردم ورفتم

هرچی جون کند بهم نرسید

تا اینکه رسیدیم به شهر دوتا لایی کشیدم پراید بیچاره از توی آینه محو شد...

ولی این دختر دومین زنی بود که تا از رانندگیش خوشم اومده بود.

اولی ۴سال پیش بود که از تهرون برگشتم اونم یه مسافت ۱۸۰کیلومتری رو با هم اومدیم.

فکر کنم کمکم خانوم ها هم دارن رانندگی یاد میگیرند البته هنوز خیلی مونده خیلی

ای کاش

یه وقتایی آدم یه جاهایی قرار میگیره

که میگه که ای کاش نبودم

یا ای کاش یه جور دیگه بود

کم کم دارم به این نتیجه می رسم که ای کاش ها و اگرهای

زندیگیم آمارشون بالا میره

ای کاش ...

اینم رو بقیه