فردای اون روز دوباره پیام داد بازم مثل همیشه جواب ندادم
یه پیام دیگه داد که معنیش این بود:
تو بارونی و من کویر و کویر بدون بارون هم زنده س پس برو بمیر
میدونستم بیخیال نمیشه و اصلا خوشحال نشدم
شب دوباره پیام داد
میخواد حرص منو دربیاره که این موضع برملا بشه
خانومم بفهمه ولی اینقدر احمقه که نمیدونه من همه پیامهاشو ذخیره کردم وآبرو خودشو میبره
اگه بخاطر بچه هاش نبود قبل از اون خودم برملاش میکردم
فعلا هیچ کاری بجز صبر کردن ازم بر نمیاد
تو خانم خودتو بهتر می شناسی، پس بهتر می تونی بگی چه کاری درسته.
اما اگه خانومه بفهمه که خانم تو همه چی رو می دونه دیگه تو هیچ چیزی برای از دست دادن نداری که اون اینقدر اذیتت کنه.
خانوم تو هم با فهمیدن این قضیه نباید آبروریزی راه بندازه. باید این جو رو برای تو ایجاد کرده باشه که تو راحت از خصوصی ترین مشکلاتت بگی و اون رازدار و مایه آرامش تو باشه.
من اگه شازده چنین چیزی رو بهم بگه عین یه دوست قلبم رو به روش باز می کنم و کمکش می کنم که از این مخمصه با کمترین آبروریزی خلاص بشه. همین.
آدم همیشه باید کار درست رو انجام بده بدون توجه به عواقبش. درغیراینصورت مصداقش یا دروغه، یا خیانته، یا ...
تو چطور به این راحتی به خانومت دروغ گفتی که نگهبانه؟ سعی کن دروغ رو از زندگی ات حذف کنی... اگه خانومتم همچین دروغی به تو گفته باشه چه حسی داری؟ دوست داری همچنان به دروغاش ادامه بده یا با تو راحت باشه و دردودل کنه؟ عکس العملت چیه؟ جدا می پرسم اگه خانمت جای تو بود تو چه عکس العملی داشتی؟ سعی کن با دید بزرگ منشانه و منطقی نگاه کنی
فلفل همه حرفاتو قبول دارم
اگه به جای این خانوم یه دختر غریبه بود حتما میگفتم
ولی این چون آشناس تا صددرصد از عکس العمل خانومم مطمئن نباشم حق ریسک کردن و ندارم
اینو یادمه که روزای اول که با خانومم حرف میزدم میگفت که توی این موارد عکس العملش اصلا قابل پیش بینی نیس وبسیار ناراحت میشه
نمیشه فلفل نمی تونم بهش بگم
هی میام پستات رو میخونم،بعد هی نمیدونم چی بگم،دلم میخواد مشکلت هرچی زودتر حل شه و به خاطر یه موجود بی ارزش زندگیت از هم نپاشه و رنگ دروغ به خودش نگیره،امین نذر کن شاید جواب داد،از خدا میخوام مشکلت هر چه زودتر حل شه
خداکنه سحر زودتر حل بشه
چون بقول فلفل دروغ دوباره دروغ پشت سر خودش میاره وبی اعتمادی و این اصلا خوب نیس
یکی میگفت دروغ نکبت میاره:(