شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

سر قولم موندم

قبل از اینکه بخوام اصل موضوع رو بگم یه توضیحی در مورد ۵ شنبه ها بدم چون با این موضوع مرتبطه

الان چیزی حدود ۶ ساله که من با دوتا از هم محله ای هام که از بچه با هم بزرگ شدیم هر۵ شبنه دور هم جمع میشیم یا بهتر بگم هر ۵ شنبه شب از ساعت ۱۱ شب تا نزدیک ۴ صبح بازی حکم و تخته و بلوف و... انجام میدیدم قبلنا ۶نفر بودیم که سه تاشون ازدواج کردن و دیگه نتونستن مرتب بیان ولی بجای اونا دوتا دیگه و هم چنین ۲تاپسر خالم که ازم کوچکترن به این جمع اضافه شدن و خوشبختانه هنوز گرم و پابرجاست.

از این قضیه ۵ شنبه اون موقع خانوم هم در جریان بود

واما دیشب

وسط بازی تخته بودم ۳-۱ جلو بودم که صدای زنگ پیام گوشیم بلند شد

حالا ساعت ۱ نصف شبه خیلی آروم گوشیو برداشتم پیام و باز کردم دیدم خانومه ......

سلام سال نو مبارک حالت خوبه عزیزم؟

طبق قولی که داده بودم جواب ندادم 

فقط گوشیو رو سایلنت گذاشتم که آبروریزی نشه اون وقت شب..

۴ دقیقه دیگه صفحه گوشیم روشن شد

یه پیام طنز در مورد یوسف وزلیخا فرستاد

خوندمش و خندیدم ولی بازم به ادامه تخته پرداختم

اون دست تو  بردم و نتیجه تخته ۴-۱ به نفع من بود

که دوباره اس زد

خوابیدی؟ هنوز با دوستانی؟

ولی بازم جوابشو ندادم تا اینکه بیخیال شد آخرین پیام و که داد تقریبا ساعت ۱۰-۱ بود

نمیدونم این چه مدلشه که این ساعت می تونه اس بده

بهرحال به قولی که به شما ها داده بودم عمل کردم و جوابشو ندادم

تا الان که ساعت ۱ ظهر جمعه س خدارو شکر خبری نیست ولی مطمئنم که عصر یا فردا به محض اینکه موقعیتش جور بشه اس میزنه

دیگه خودمم خسته شدم چند وقتی بود که  از یادم رفته بود آخرین بار اگه یادتون باشه نزدیک عید بود 

نمیدونم چیکار باید کنم؟؟؟؟؟؟؟

بارون

باران رحمت باعث تعطیلی کار و استراحت من بود

آخ جون خیلی فاز داد. امروز کلا روز خوبی بود یه خرده سر کار رفتیم مابقی وقتو استراحت کردیم

کلا خوب بود خدا رو شکر

واما پست قبلی

عجب پستی بود چه جنجالی به را افتاد ابتدا مچ گیری شد بعد به بحث و تبادل نظر رسید نتیجه همه اون بحث ها به بادمجون کاری و تولید بادمجون  ورونق کشاورزی رسید و سرانجام صلوات و صلوات کاری شد وهمه چی خوب تموم شد حالا  به همین خاطر می خوام یه فیلم کوتاهی که علمی و طنز گونه است رو واستون بذارم

که همه بادمجون ها از بین برن و خوب بشن

یه کم بخندین :))

ماجرا از این قرار که یه سگ خواب می بینه که ...

ببینین بهتره تا بگم 


خواب دیدین سگ

آرامش

همه چی آرومه

خدارو شکر

امن وامان سر کار هم خدارو شکر مشکلی نیست

از ازدواج هم خبری نیست

بازم خدارو شکر

حالا هی بگین داماد داماد :))

------------------------------------------------------------

پی نوشت:

خدا رحم کنه

من بیچاره یه پست با عنوان آرامش نوشتم ها

این اولین باری بود که می نوشتم همه چی آرومه ها ببین چی شد 

:)))))))))))


واما ادامه سفر نامه

رسیدیم تا روز اول کنسرت که اندی و مایکل اجرا داشتن که اینو فردای همون روز از ایروان واستون نوشتم

واما شب بعد که معین و سپیده اومدن :

ابتدا سپیده اومد و به قول معروف مجلس رو گرم کرد تا معین بیاد و هنر نمایی کنه البته سپیده هم خوب بود ها ولی خوب اصلا قابل قیاس با معین نبود ونیست

سالن کنسرت بینهایت شلوغ بود بطوری خود معین شکه شده بود و مش می گفت من امشب واقعا یه جور دیگم با دیدن این همه ایرانی و اینکه اکثرا از ایران اومدن یه حال دیگه ای شدم

واقع شلوغ بود به جرات می تونم بگم که جایی واسه کسی نمونده بود جمعیت چیزیز حدود ۶هزار نفر جمع شده بودند و جالبتر اینکه معین اکثر آهنگ ها و شاهکارهای قدیمی خودشو خوند و اینکه همه مردم تموم آهنگو با معین می خوندند.

از جمله آهنگ هایی که اجرا کرد :

اصفهان - مکه عشق- صبح ت بخیر - بزن بارون -مهتاب - آهنگ جدیدش با نام خاطره

و یکی دو آهنگ از خانوم هایده

اون شب شاید بهترین شب زنگدیم بود شاید من هیچ وقت فکر نمی کردم که توی کنسرت معین باشم .همیشه فکر می کردم که واسه ابی برم و حدس میزدم اولین کنسرتی که برم ابی باشه ولی خب اینجوری شد. البته با دیدن کنسرت معین مصمم شدم که هر جور شده اگه خدا بخواد واسه ابی هم به همین زودی برم .

خلاصه اون شبم به پایان رسید و ماهم برگشتیم خونه فردای اون روز رفتیم ۶۰ کیلومتر خارج از ایروان که یه دریاچه ای اونجا بود که می گفتن بزرگترین دریاچه آب شیرین دنیا ست .البته چون یکم سرد بود اونجا افراد زیادی نبودن ولی خب امکانات اونجا واسه تابستون مهیا بود.

عصر هم رفتیم به مکانی به نام هزار پله که به وسیله آسانسور تا بالاترین پله حمل شدیم فقط یادم رفت پله هارو بشمرم و وقتی رسیدیم پایین یادم افتاد خواستم برگردم که بچه ها نذاشتن.

شب هم مثل دو شب قبل رفتیم کنسرت ابتدا شهره اومد یه خورده مثل دخترای ۱۸ ساله یه خورده خودشو لوس کرد

گفت که من از این دوربین های شما میترسم بیام پایین

خب دیگه

شهره س دیگه اونم خوب بود یه خورده خوند ولی اینقدر مست بود که میترسید خرابکاری کنه و می خواست سریع بره ولی آخراش طاقت نیاورد و اومد پایین و با او جلوییا الکی دستی داد بازم خوبه نه

پشت سرش شهرام اومد یه آهنگشو که دیدین صداش انصافا تغییری نکرده بود و خوب می خوند ولی جمعیت یه خورده کمتر شده بود و به ۴۰۰۰نفر رسیده بود که بازم خوب بود

آخر شب رسیدیم خونه پسر عمو و یکی از بچه ها خوابیدند ولی منو و اون یکی یه بار دیگه شام خوردیم و ساعت ۱/۵ شب زدیم بیرون و تا ساعت ۳/۵ همینجوری توی خیابون ها ی ایروان می چرخیدیم به عنوان خداحافظی و شب آخر

وقتی برگشتیم دیگه هیچ رمقی واسمون نمونده بود خوابیدیم و صبح ساعت ۹ ایروان و به مقصد ایران ترک کردیم مابقی هم که قبلا نوشتم

اینم از سفر نامه


شروع کار

سلام

دیشب نتونستم بیام آخه نت قطع بود منم به هر دری زدم نتونستم بیام فقط از طریق موبایل  همه مطالبو خوندم و فقط یه جا تونستم کامنت بذارم

دیروز و امروز کلا  سر کار بودم خسته  خسته برگشتم خونه دوباره کار شروع شده و منم باید مثل قبل مدام اینور اونو ر برم به حدی که بعضی وقتا اسم خودمم یادم میره

از همه اینا بدتر اینه که این موبایل شده بلای جونم اینقدر زنگ می خوره توی ساعات کاری که به مرز جنون می رسم .

یا این مدت تعطیلات خیلی بد عادت شدم یا اینکه امسال داره واقعا پرکار شروع میشه خدا به آخر عاقبتش رحم کنه

همش دو روزه که شروع شده .

یه آهنگ از هایده و مازیار  که توسط شهرام صولتی اجرا شد رو هم میذارم اگه دوست داشتین ببینین


میزنم فریاد