شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

شبای جوانی

شبی باخیال تو هم خونه شد دل

آرامش

همه چی آرومه

خدارو شکر

امن وامان سر کار هم خدارو شکر مشکلی نیست

از ازدواج هم خبری نیست

بازم خدارو شکر

حالا هی بگین داماد داماد :))

------------------------------------------------------------

پی نوشت:

خدا رحم کنه

من بیچاره یه پست با عنوان آرامش نوشتم ها

این اولین باری بود که می نوشتم همه چی آرومه ها ببین چی شد 

:)))))))))))


نظرات 25 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ب.ظ http://galam.blogsky.com

سلام
الان که داشتم مطالبت رو میخوندم آهنگ واسه فردا نگرانم معین را گوش میکردم.خوش به حالت که رفتی و از نزدیک دیدیش.اون فیلم پایینی رو هم گذاشتم دانلود بشه.
اگه وقت کردی یه سر هم به ما بزن.

آره محمد جان واسه فردا نگرانم که فردا..
ولی نگرانی بی فایده س
باشه چشب میام
معین انصافا عالی بود

نازی سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ب.ظ

میگم نکنه تا اخرشو نگفتی و ..به قول شاعر...همه چی ارومه تو به من دل بستی و ....
ها؟نکنه به کسی دل بستی و داری داماد میشی هی رد گم میکنی امین خان؟!

وایییییییییییییییییییییییییییی خدا
نازی تو دیگه آخرشی
عجب .........
من هیچ حرفی واسه گفتن ندارم
حالا یه مدت همه با این طرز فکر نازی حال کنین
من هیچ حرفی ندارم

نازی سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ب.ظ

از قدیم کفتن وقتی چیزی گفتی و طرف از کوره در رفت بدون یه جای کارش ایرادداره
حالا شما چرا جو گیر شدی؟!!!!!!!
پس واقعا خبریه هان؟!!!
مبارکه داماد :))))))))

مرسی نازی جان
ایشاله بخت همه باز شه
خوب مچمو گرفتی شیطون ها
:))
حالا اونایی که با نازی موافقن و خودشون بگن
دوس دارم همه کاراگا هارو بشناسم :))

ثنا.. سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ب.ظ


نازی جان ممنون که به جبهه دوستان موافق دامادی امین خان پیوستی .. این پیوستن شما رو به فال نیک میگیریم ..
من و فلفل جان که دیشب تا حدودی مچ شما رو گرفتیم ..

شبی با خیال تو .........

این " تو " کیست ؟؟ چه کسی می تواند باشد ؟؟

آیا یعنی در همین نزدیکی است ؟؟

نکنه سفر به ایروان کار دست دلت داد ؟؟

" رعایت حقوق شهروندی شعار ماست "

نشد دیگه ثنا جان
قرار نشد یار کشی کنین
در ضمن دیشب نازی خانوم یه مچ گیری کرده حالا توهم با نظر اون موافقی یا مخالف
یعنی توهم میگی که من با یکی در ارتباطم و قراره باهاش ازدواج کنم و دارم رد گم می کنم ها ؟
فقط لطف کن اول به این یه جواب آره یا نه بده بعد سر این تو با هم بحث می کنیم :))

فلفل چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:30 ق.ظ

مواااااااااااااافقمممممممممممم!!

ایول نازی!!!!!

پس توهم موافقی
یعنی من دارم ازدواج می کنم و بخاطر رد گم کنی اینجور نوشتم آره ؟
یه بار دیگه جواب بده مرسی

فلفل چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:31 ق.ظ

خدارو شکر! خدارو شکر! :)))))))

خدارو شکر خدارو شکر

فلفل چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:32 ق.ظ

بذار خانومشو گیر بیارم بعد یه فکری واسه بچه هاش می کنم :))))))))))))

آها این شد یه حرف حساب
منم همینو میگم دیگه

ثنا.. چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ق.ظ

بله منم موافقم دیگه ..

کلاً تابلو میزنی دیگه .. . :))

خوبه
دونفر

khastgah چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ

چه بد
چه کسل کننده که عروسی نمی کنی
پس ما بیاییم سر به سر کی بزاریم:(

خسته نباشی خاستگاه
منم در خدمت دوستان هستم
ولی می خوام نظر خودتو واضح بگی توهم مثل بقیه فکر می کنی آره یا نه ؟:))
مرسی

khastgah چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:41 ب.ظ

والا من اولش نظر نداشتم
اما جواب هایی که به بچه ها دادی و
این اصرارت به نظر سنجی
تا آخر سال تکلیفت مشخص می شه

خسته نباشی خاستگاه
نظر سنجی در مورد یه برداشت نازی بود خاستگاه جان
و یه جواب آیا توهم با نظر اون موافقی
مرسی

نازی چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:45 ب.ظ

واقعا ثنا جون اینو خوب گفتی ..این شبی با خیال تو همخونه شد دل یعنیییییی چچچچچچچه؟!
آخه بالاخره با خیال کی همخونه شد؟این تو کیه؟
تازه ثنا جون جالبه وقتی شما ازش پرسیدی ..یادته؟چه قشنگ رد گم کردو حرف و عوض کرد!!!!
از اینکه شاید تو ارمنستان حادثه ای رخ داده باشه موافقم
بچه ها دیدین چه سرو ته سفرنامه رو هم آورد؟
شب رفتیم زود خوابیدیم....صبح پا شدیم..ناهارخوردیم...کنسرت رفتیم......چه سفر خلاصه ای...اگه اینقدر مختصر مفید بود خب نمیرفتی دیگه امین خان!!!!:))
خلاصه حالا باید کشف بشه که تو ایروان اتفاقی رخ داده یا اصلا ایشون با یه اتفاق قبلی رفته؟
upکردنش هم خیلی خلاصه شده........!!!!!
که همه چی آرومه آره؟
که سرت شلوغه امین خان آره؟اول سالی کارات زیاده هان؟

باشه پس اینطور آره
اولا سفرنامه رو خلاصه کردم چون خبر زیادی نبود همش تا ساعت ۲-۳ بیدار بودیم و صبح ها هم بجز یکی دو روز تا ظهر خسته و خواب بودیم
در ضمن کسی هم منتظر من اونجا نیود
ولی یه چیز بگم حال کنین
انصافا تموم دخترای ارمنی خوشگل بودند ویا بهتر بگم خیلی خوشگل بودند برعکس پسراشون
ونکته دیگه اینکه تعداد دخترا خیلیل خیلی بیشتر از پسر ها بود
نازی جان
ترسیدم گمرک نذارن دختر و وارد کنم و ازم گمرکی بگیرند و الا یکی رو با خودم میاوردم :))

نازی چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:56 ب.ظ

راستی امین خان یادم رفت بگم IQ زدی چون فلفل با اون جمله (بذار خانومشو گیر بیارم بعد یه فکری واسه بچه هاش می کنم :)))))))))))) ) میخواست بگه که شما ما رو سر کار گذاشته بودی؟ ولی شما انقدر حواست به کلمه خانم رفت و تو دلت قند آب شد که اصلا منظور فلفل جون و نفهمیدی!!!!
طفلکییییییی...تقصیر نداری خب حواست پرته دیگههههههههه...
امین جان به خودت مسلط باشششششش...چیزی نیست به خدااااااا...حالا مراقب باش تو کارت حواس پرتی ات کار دستت نده اخراج نشییییییییی.....خانم بچه ها خرج دارن هاااااااااااا:))))))))))

نازی جان
قبلا به ضریب هوشیت شک کرده بودم ولی الان دیگه تقریبا مطمئن شدم که یه خورده ....
نازی جان قندی تو دلم نیست که بخواد آب بشه
اصلا کی گفته که من باید خرج خانم بچه ها رو بدم ها ؟
به من چه ؟
:)))

ثنا.. چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ب.ظ

در وب من میخوانید ..
" نـــــــــــــامه ای به ؟؟ "

میام ثنا جان

نازی چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:28 ب.ظ

نگفتم این همه سفر نامه ات نبود امین؟
دیدی حالا؟آخه نمیشه هی خواب و بعدش نهارو........:))))))
خودت لو دادی خودتو!!!!!!

بابا نازی گیر نده
آخه یه ارمنستان رفتم دیگه مردم سیتیزن دارن سالی ۶ماه اون ورن هیچی نمی گن
حالا من یه هفته رفتم آخه چی بگم؟
واقعا کنه
حالا انصافا اگه لحظه به لحظه رو تعریف م یکردم و جز به جز بعد چند روز خودت کلافه نمی شدی ها ؟نمی گفتی بابا اینم کشت مارو با این ارمنستانش ها؟
:))
اینو بدون که اگه همه با هم دس به یکی هم که بکنین ها من ازدواج بکن نیستم :))))))))))))))))))))))))))))))

ثنا.. چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ب.ظ

نازی جووووووووون تو هم خوب بلدی هاااا .. چرا دیر اومدی تو جبهه ما ؟؟
حالا برای امشب دیگه خیلی بمب بارونن کردی این داماد رو ..

فکر کنم اعصاب مصاب هم نداره ... حالا اگر جواب اس ام است رو نداده امین خان چرا اینجوری بد اخلاقی میکنی ؟؟

خب حتماً ازت ناراحته دیگه .. .وا ...

داماد خودتی ثنا جان :)))
این بمب ها اثر نداره ثنا جان
من اعصاب ندارم اگه راست میگی بیا دعوا:))))))))))))))))))))
بی خود میکنه که جواب اس ام اس منو نده مگه دست خودشه
کی میگه من اعصاب ندارم ها:))))

ثنا.. چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ب.ظ

نظرات نازی جان جای بسی تفکر دارد ..

دارم تفکر میکنم

زیاد فکر نکن به جایی نمی رسی:))

نازی چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ب.ظ

مهم نیست ثنا جون...من تو چند تا نظر بالام هم گفتم ثنا جون کسی که از کوره در میره یه جای کارش ایراد داره
میگم امین جان ما رو که داشتی میزدی حالا یه وقت کارت به خود زنی نیفته؟!!!
بابا شوخی بود دوست بنده خداتو چرا میزنی؟حالا اس ام اس نداد تو گذشت کننننننن...دنیا دو روزه..:)

نازی هزار بار گفتم عصبانی نیستم نیستم
فقط تا حالا ۲بار بامشت به دیوار زدم که یه خورده فکرم باز شه :))
حالا انصافا نرین دادگاه شکایت کنین ها نمی خواستم محکم بزنم :))
طوریت که نشد ها:))؟

نازی چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ب.ظ

میبینی ثنا جوننن کلا عصبی هم شده جدیدا!!!!!!!!!!:)))))))))
چه اثر مخربی داشته طرف روششششششششش!!!!!:))))))
امین بهت نمیخوره زن ذلیل باشی هااااااااا

کدوم زن چرا می خواین منو الکی الکی زن دار کنین
خدارو خوش نمیاد نازی

دارم میگم بلاخره نوبت منم میشه ها گفته باشم

ثنا.. پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ

نازی جونمم اصلاً ولش کن این داماد رو ..

ایششششششششش ..

بیا ببینمت نازی جونمم پا چشمت چیزی نشد که مشت کوبید این داماد ؟؟

آخی بمیرم الهی نازی جوون ..

آقای داماد اول زندگی اینجور اعصاب مصاب نداری که نمیشه .. همش زندگیتون میشه دعوا و داد و بیداد ..

حالا شاید طفلکی از دستت ناراحته ..

تو هم اومدی عصبانیتت رو داری روی ماها خالی میکنی ..

:))

ثنا نمی خواستم بزنم اصلا من نزدم
خودش با صورت اومد زد به مشتم
تازه دستمم درد گرفته
ولی حالا جدا از شوخی
جدن اگه دقت کنین اکثر عروس داما ها اول زندگی قبل از ازدواج خیلی اعصاب درست حسابی ندارن ها یه جور آشفتن یا استرس زیادی دارن
شایدم نگرانن
یادمه هر عروسی که می رفتیم و مادرم قبلا عروس و می شناخت وقت برگشت می گفت که عروس بنده خدا خیلی لاغر شده بود
پس نتیجه می گیرم که ازدواج با اعصاب خردی همراه است
یکی از دلایلی که سراغش نمی رم همینه :))))
ولی انصافا نازی خوب صورت سفتی داری ها قبلا رزمی کار کردی:))

فلفل پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:33 ق.ظ

:)))))))))))))))))خیلی باحال بود مباحثات و مکاللات!(مکاللات جمع کل کل بید :دی)

به به
فلفل جان
خوب شد تو هم اومدی
اینا دونفری ریختن سر من تا اونجایی که تونستن منو با دمپایی کتک زدن حالا تو این وسط نازی با سرعت ۱۰۰ کیلومتر صورتشو به مشت من زده دستمم خیلی درد می کنه به نظرت من مقصرم ها؟:)))))

ثنا.. پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:15 ق.ظ

این که مامانتون میگه عروس چقدر لاغر شده مال حرص ها و جزرهایی هستش که داماد ( البته دورازجون شما و خانواده )
به عروس متحمل میکنند ..

:))

ههههههههههههههههههههههه
:))))))))))))))))))

نازی پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ق.ظ

به نظر من لاغری عروس ربطی به این چیزا نداره واسه کارهای زیادیه که دارن مثل جهیزیه و خریدهای عروسی و تدارکات جشن
راستی بچه ها گفته باشم اگه جا خالی نداده بودم کشته بود منو این داماد...
خیلی هم اصرار داره که عصبانی نبودههههه...ببینید چشممو؟!!!!این بادمجون و کی کاشته پسسسسسسسس؟!!!!!!

ای نازی تو که دیگه میدونی
خودت محکم خوردی به مشت من نازی
من که گناهی ندارم
نمیدونم بپرس ببین کی کاشته :)))))))))

ثنا.. پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:08 ب.ظ

به خاطر روی گل خودم و نازی و فلفل و جمیع بچه ها میبخشمت ..

بچه ها صلوات دومی رو بلند تر برفستین ...

هههههههههههههههههههههه
:))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
آفرین جالب بود:))))))))))

نازی پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:54 ب.ظ

ثنا جون این منو زده شما میبخشیش؟:))
باید فکر کنم ببینم میتونم صلوات بفرستم یا نه؟
تکبیررررررررر

بابا نازی جان حالا اتفاقی افتاده دیگه
صلوات بفرست عمدی که نبوده
:))))))))))))

نازی پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:18 ب.ظ

باشه دیکه چیکار کنیم به خاطر گل روی همه عزیزان جمیعن صلولتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت:))))))))))))))))))))))
واقعا راست گفتی امین خان عجب غوغایی شد تو این پستت؟!!

آره همشم تقصیر توبود که صورتتو به مشت من زدی :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد